داستان فیلم در باره فرار یک زندانی از زندان لوئیزیانا برای دیدن پسر در حال مرگش است. که در بیمارستان کالیفرنیا می باشد. وی پس از فرار از زندان با ربودن یک دختر وماشینش و خانواده ی دیگر جهت دیدار از فرزند مصدومش با اتفاقات وحوادث متعددی مواجه میشود. وبالاخره با تن مجروح موفق به دیدن فرزندش در بیمارستان میشود.یکی از نکات مثبت این فیلم دوبله استادانه وزیبای این فیلم می باشد که توسط دوبله دوبله کنندگانی مانند استاد: ایرج ناظریان /صادق ماهرو /زهره شکوفنده /حسین معمارزاده /شکوه زارعی /مهین برزویی /اکبر منانی /سیامک اطلسی /منصور غزنوی /بدری نوراللهی /جواد پزشکیان / عباس سلطانی /خسرو شمشیرگران / محمد یار و.انجام شده است
این فیلم یکی از فیلمهایی مورد علاقه بنده است که هم از محتوی داستانش و به دوبله حرفه این قیلم علاقه زیادی دارم
جهت مشاهده سکانسی از فیلم پنج روز مهلت لینک زیر کلیک کنید
فیلمگاو» دومین تجربه سینمائی داریوش مهرجویی پس از الماس 33 می باشد که در سال 1348 ساخته شد. فیلمی كه در سال 48 باعث شد بسیاری از نگاه ها ی منتقدین را به سوی خود جلب کند.داستان نوشته ی زنده یاد غلامحسین ساعدی می باشد که یکی از داستانهای پر محتوا می باشد که طبق این داستان فیلم "گاو" نیز به کارگردانی داریوش مهرجویی و فیلم نامه نویسی ایشان و به بازیگری عزت اله انتظامی در نقش مشدی حسن و نیز علی نصیریان در نقش مش اسلام در سال 1348 به اجرا درآمد.
حقیر دوست دارم نقل قولی داشته باشم از جان هیوستون فیلم ساز بزرگ آمریکایی که می گوید که هفتاد درصد از موفقیت یک فیلم خوب به انتخاب عوامل توسط کارگردان مربوط می شود .به نظر من مهرجویی همیشه انتخابهای درستی داشته است .میخواهم خیلی ساده وخودمانی بگویم که داریوش مهرجوئی اصلن اهل رو در بایستی اینجور چیزها هم نیست .مهرجویی همیشه معتقد بوده که با کار باید همیشه حال کرد . یعنی در عین حال که بزرگ و جدی است باید لطافت هم داشته باشد .اگر این اتفاق بیافتد فیلم گرم از آب در می آید . در فیلمهای این کار گردان پیچیده ترین مسائل فلسفی جوری مطرح می شود که هم آدم معمولی می فهمد و هم یک روشنفکر .هر کدام از فیلمهای مهرجویی را هر بار که می بینم چیز تازه ای را پیدا می کنم .خودش معتقد است که این نقش ها روح فیلم هستند . اینها جزئیاتی هستند که در طول فیلمها هاشور می خورند و به بیان دیگر به انسجام فیلم کمک می کنند. به نظر من درست هم میگویدداستان فیلم از اینجا سرچشمه می گیرد
اهالی روستا به مش حسن خبر می دهند که گاوش مرده است ولی او از دست دادن گاو را در عینیت باور نمی کند و کم-کم به استقبال این می رود که گاو از دست رفته را در ذهن خود جستجو کند، مش حسن از خود بیگانه شده و با روح گاو یگانه می گردد، بیگانگی اتفاق می افتد. بقول فویرباخ و فروید اولین شکل ظهور از "خود بیگانگی" در چهرۀ حیوان پرستی یا همان "توتم" پدیدار می گردد. پرستش حیوان حکایتی است نه مربوط به قصه فیلم گاو و مش حسن که مربوط است به ناخودآگاه جمعی و تاریخ اساطیر. همراهی انسان و حیوان سرگذشت یک همراهی کهن است. از منظر روانشناختی همراهی حیوان با انسان، تجسم نیروی ناخودآگاه و غریزة اوست که فرد را در مسیر زندگی و کمالش یاری می کند.
یکی از اهالی روستا به زنی که برای ستاندن شیر، جامی به دست گرفته و پیِ شیر می رود، می گوید؛ (مش حسن گاوش را برده صحرا، توی این ده هم که یک گاو بیشتر نیست). گاو مش حسن مال همه است و همه جماعت در پیوند روانی با گاو هستند. تصویر گاو در ناخودآگاه جمعی روستا جایگاه مهمی را دارد. کهن الگوی گاو فقط با مش حسن همراه نیست گاو مش حسن بازتاب تصویر کهن الگوی حیوان در ناخودآگاه جمعی اهالی روستاست. وقتی حیوان درون از آدمی جدا می-گردد شروع سوبژکتیویته آدمی را رقم می زند.
جا دارد یادی ازامیل دورکیم کنم که معتقد است که حیوان پرستی یا توتمیسم همان تجلی روح اجتماعی انسانهاست. شاید برای بعضی از دوستان مخاطبم معنی توتمیسم نا آشنا باشد.totemism عبارت است از پرستش حیوانی که به سبب احساس گناه به خاطر کشتن پدر در ناخودآگاه جمعی بشر شکل می گیرد و به جای پدر مقدس قابل پرستش می شود. افراد یک قبیله حیوان مورد پرستش خود را شکار نمی کنند. حیوان وقتی که می میرد مانند عضو قبیله با عزت و احترام برایش عزاداری کرده، دفنش می کنند و وقتی که حیوان را می کشند اینکار را طی مناسکی که شامل عذرخواهی و کفاره دادن است، انجام می دهند
به نظر حقیراین داستان دو پیام دارد که پیام محوری آن نهایت برده کشی و استثمار است و استثمار ملتها و بهره کشی از آنهاست و پیام دیگر آن الیناسیون (خود باختگی) است.که جایز است کمی در مورد این دو پیام صحبت کنم , در مورد برده کشی و استثمار این مطلب قابل ذکر است که در ادبیات نمادی , گاو مصدر و نماد برده کشی است زیرا از گاو هم از زنده ی آن و هم از مرده ی آن استفاده می کنند که حتی به اندازه ی یک خر نیز جفتک نمی اندازد ! که همین مصداق نهایت استثمار این موجود توسط ما انسانهاست به گونه ای که : ۱- شخم می زند (زور و توان) ۲- شیره ی جان او را می گیرند ۳- تا زمانی که جان دارد از آن بار می کشند ۴- هنگامی که او را می کشند یا می میرد از گوشت , پوست , استخوانها و نیز شاخ او و بعد ها کله و پاچه و حتی مغز او را می خورند!.
۲- الیناسیون یا خودباختگی : یعنی کسی که همه ی اراده , خواست , علاقه و حتی خود را در یک چیز یا صفتی یا حالتی در می بازد و در اینجا مشدی حسن خود را گاو می پندارد که در حقیقت به این معناست که نتنها مشدی حسن بلکه تمام مردهایی که درون قصه در طویله رو به روی وی ایستاده اند به نوعی گاو هستند ولی نمی دانند.
این فیلم خاستگاه سه ژانر ادبیات، تئاتر و سینماست كه با بیان ساده و ملموس سینمایی مهرجویی به اثری ماندگار بدل شده است. ادیب و منتقدی درباره سبك رئالیسم جادویی آمریكای لاتین گفته است كه ریشه این سبك نوشتاری در ادبیات ایران است. وی در این باره متن فیلم گاو را مثال می زند و آن را نمونه ای می داند كه شاخص تر از آثار اولیه سبك رئالیسم جادویی خود را به رخ می كشد. بی شك آنچه كه از ویژگی های این سناریو و داستان ادبی پشت آن برمی آید، وفاداری به دستمایه های نوشتاری اقلیمی و بومی است؛ گاو» تم ساده ای دارد. حركت عناصر داستانی براساس منطقی آرام و ملایم جولان می یابد. جنس رئالیسم متن با این كه بی شباهت به واقع گرایی چخوف در داستان كالسكه چی و تعامل مرد كالسكه دار با اسبش نیست، اما در نوع خود ممتاز و منحصر به فرد نیز می نماید. این ممتاز بودن در نوع دگردیسی شخصیتی مش حسن و تنهایی او پس از فقدان گاو به چشم می آید. این امر هم نمودی است كه می تواند به یكباره ژانر داستانی را از یك رئالیسم صرف و معمولی به سوی رئالیسم جادویی هدایت كند. مش حسن شخصیتی ساده و روستایی است كه دغدغه های او براساس محیط پیرامونش تعریف شده است.
قصه فیلم گاو در اوج سادگی روستایی عمق می گیرد و به اثری مبهوت كننده تبدیل می شود. مش حسن یك گاو دارد. او گاو خود را خیلی دوست دارد. زیرا این گاو منبع گذران زندگی وی و خانواده اش است. مش حسن یك روز به شهر می رود. در غیاب او گاو بیمار و تلف می شود و هنگام بازگشتش به آبادی با حسی غریب روبه رو می شود. اهالی روستا از بین رفتن گاو را از مش حسن پنهان می كنند، اما در نهایت قضیه را به او می گویند و مش حسن در چنین موقعیتی قوه تعقل خود را از دست می دهد. شب ها در طویله می خوابد، به خوردن كاه و یونجه و علف روی می آورد و خود را گاو مش حسن تصور می كند. در چنین زاویه ای پرداخت داستانی تراژیك نیز هست؛ تراژدیایی كه در اثر كوچك بودن محیط و دنیای كم حجم پیرامون به شكلی ناخواسته روی می دهد و انگار كسی هم در پیشامد آن مقصر نیست. شخصیت پردازی سینمایی مش حسن با نقش آفرینی عزت الله انتظامی به اوج زیبایی های خود رسیده است. این فیلم همچون مهرجویی برای انتظامی نیز به منزله نخستین برگ درخشان كارنامه هنری رقم می خورد و بازیگر نه چندان نام آشنای آن روزگار در عالم سینما را به یكباره به سر زبان ها می اندازد. دگردیسی شخصیتی مش حسن، در شیوه بازی انتظامی زیبا و خیره كننده است. ممیك چهره بازیگر، گشاد شدن چشم ها، تغییر تن صدا و نزدیك كردن آن به فردی نامتعادل كه خود را گاو می داند، خیره كننده است. ساختار قصه، لوكیشن روستایی و تكنولوژی سینمایی ابتدایی این امكان را به انتظامی تئاتری می دهد كه با فن و فوت و آموزه های خود از عالم تئاتر تمام و كمال مایه بگذارد.
بازی علی نصیریان نیز در این فیلم چشمگیر است. نصیریان كه خود این قصه را برای اجرای تئاتری آن در تلویزیون به صورت درام درآورده است، گویی چندان مشكلی با نقش خود مش اسلام» ندارد. او انگار در نقش حل شده است. تمرینات پیش از آغاز این فیلم به نصیریان تئاتری نیز امكان می دهد كه در قالب نقش خود بازی به یادماندنی را به جا بگذارد. در فیلم گاو بازیگرانی از جمله عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جعفر والی، جمشید مشایخی، پرویز فنی زاده، عصمت صفوی، عزت الله رمضانی فر، مهین شهابی و. به ایفای نقش می پردازند. اغلب این بازیگران هم نه تنها با تجربه ایفای نقش روی صحنه به این فیلم آمده اند بلكه خود عضو اداره تئاتر هستند. در واقع وجهه تئاتری بودن آنها در زمان ساخت فیلم بسیار پررنگ است. این امر در بیان های تئاتری و ادای دیالوگ های بازیگران بسیار نمود دارد. معمولاً متن سعی می كند كه به نوعی شبه زبان معیار منطقه بپردازد. یعنی در عین حال كه زبان سناریو فارسی سلیس و روانی است، نوع ادای كلمات با فارسی معیار یا لهجه مردم تهران فرق دارد و در واقع نسخه اوریژینال و اصل خود مردم روستایی به شمار می رود. این لهجه در نوع خود به ابعاد شخصیت پردازی آدم های قصه كمك شایانی كرده است. شاید یكی از زیباترین نمونه های آن نحوه سلام كردن اهالی روستاست كه در هنگام رویارویی با مش حسن در زمان اختلال حواس او به چشم می آید. آنها لفظ سلام علیك را به صورت شكسته و خلاصه به كار می برند و این كلام تا حدی زیبا و شنیداری می شود كه از كیفیتی موسیقایی و آهنگین برخوردار می شود. اغلب بازیگران فیلم نیز برای ادای دیالوگ ها با تغییر حالت شكل فیزیكی لب ها، تغییر صوت و شكل ظاهری و صوری كلمات، خلاصه و شكسته ادا كردن واژگان با كمك المان های حالت دهنده به صورت و . بیان گفتاری متن و ساختار تصویر را به شكلی هماهنگ ارائه می دهند.
متن فیلم گاو به لحاظ ساختار قصه و پیچیدگی های درون متنی از نوعی سادگی غیرمنتظره و اعجاب انگیز برخوردار است. كلیت اثر برای نویسندگان و دانشجویان داستان نویسی و فیلمنامه نویسی مانند اثری مدرسه ای، معیار و استاندارد به شمار می رود.
بافت زبانی و زیرساخت زبان به لحاظ سادگی به داستانی در كتاب های درسی شبیه است و همواره این امكان را برای طیف عظیم و فراگیر مخاطبان فراهم می كند تا با این اثر ارتباط عمیق و درونی پیدا كنند. دیالوگ های دقیق و حساب شده به نحوی در متن طراحی شده اند كه همواره امكان جابه جایی آنها سخت و دشوار است. دراین میان بیان تئاتری بازیگران بر بومی گرایی زبان می افزاید و لهجه خاص آنها در فیلم به پرداخت شخصیتی آدمها و تعریف آنها در موقعیت های مكانی و زمانی كمك می كند. لوكیشن فیلم در روستایی در قزوین قرار دارد. روستایی كوچك و دورافتاده كه خود به لحاظ ویژگی های محیطی و اقلیمی به باورپذیری شخصیت ها كمك كرده است. قصه و ساختار داستانی فیلم گاو آنقدر ساده است كه همواره ما را به كشف نكته برجسته ای وا می دارد. زیرا سادگی شخصیت ها و دنیای آنان همواره بی نظیر به چشم می آید. پرداخت سینمایی مهرجویی از این فیلم 100دقیقه ای سیاه و سفید نیز با بیانی روایی و شفاف صورت می گیرد و همواره ابعاد جذابی از لحظه های حسی و روحی و روانی شخصیت ها و زوایای متن را به تصویر می كشد. شخصیت ها دراین فیلم اغلب نمایانگر یك تیپ اجتماعی تعریف شده درچارچوب روستا هستند. بنابراین دنیا و كنش ها و واكنش های آنان همواره تحت تأثیر شخصیت محوری و دغدغه های فكری و روحی و روانی او قرار می گیرد.
مش اسلام (علی نصیریان ) و كدخدا (جعفر والی) نمودی از این تیپ های جامعه روستا هستند كه در اثر فراز و فرودهای روحی و روانی مش حسن به تعریف های دیگری می رسند و همواره زوایای دیگری از ابعاد وجودی خود را نشان می دهند. مش اسلام كه با بازی علی نصیریان به پرداختی عمیق و روان شناختی نزدیك می شود، نشانگر شخصیتی با مرام و معرفت و اهل جوانمردی است. او همواره پررنگ تر از كدخدای روستا هم به چشم می آید و در مواقع بحرانی و اضطراری مانند فردی دانا به حل بحران و مشكلات می پردازد. اگر دقت كنیم ما همیشه او را با رفتاری ملایم و طول موج درونی آرام می بینیم، اما هنگامی كه به همراه كدخدا و دیگران، مش حسن را برای مداوا به شهر می برد، به طور ناگهانی برای دقایقی زمام عقل را از دست می دهد و با تركه به كتك زدن مش حسن می پردازد. او در این حین حالتی بی تعادل دارد و انگار باور كرده است كه مش حسن به راستی گاو است. در چنین لحظه ای اوج توهم مش حسن به چشم می آید. او كه توسط افراد آبادی طناب پیچ شده است، به یكباره از دست آنها فرار می كند و از دره خود را به پائین پرتاب می كند و به این شكل پایانی تراژیك را برای زندگی خود رقم می زند.
فیلم گاو بنا به دلایل فراوانی از سنگ های زیربنایی تاریخ سینمای ایران به شمار می رود. این فیلم همواره دارای شناسنامه ای اصیل و دربرگیرنده باورهای منطبق بر قصه است. مهرجویی كه پیش از ساخت این فیلم تجربه ناموفقی را درعرصه فیلمسازی پشت سر گذاشته بود با این فیلم به باورهای تازه ای در عالم سینما رسید؛ سینمایی كه همواره توانست به جای تكیه بر مسائل پیش پا افتاده و بی ارزش بر عمق و محتوا تكیه داشته باشد و چهره ای عمیق و ژرف از انسان را ارائه دهد؛ انسانی كه به لحاظ المان های شخصیت پردازی در زمره بزرگترین شخصیت های داستانی تاریخ ادبیات جهان قرار دارد و سادگی و هستی شناسی وی به نحوی غریب و اسرار آمیز مخاطب را با خود درگیر می كند. همذات پنداری با شخصیت های فیلم آنقدر زیاد است كه همواره بی نظیر به نظر می رسد.
بی شك اگر از مخاطبان فیلم درباره شخصیت های سینمایی و ماندگارترین آنها سؤال بپرسیم، نام مش حسن یكی از گزینه های ثابت ذهن آنهاست. ماندگاری یك شخصیت داستانی نیز از قدرت و ابعاد شخصیتی عمیق و انسانی او خبر می دهد. این درحالی است كه مش حسن بسیار ساده است و به لحاظ افق دید و معرفت شناسی از سطح مرزهای روستا فراتر نرفته است.
بنا براین سادگی غیرمنتظره و در عین حال اسرار آمیز او همواره سخن آن ادیب را به ذهن می رساند كه سرچشمه سبك رئالیسم جادویی را در قصه های ایرانی به ویژه داستان فیلم گاو دانسته بود. با تمام این تفاسیر این فیلم به تناسب زمان و مكان یكی از آثار حرفه ای و بی بدیل است. زبان هنری این اثر در دوره ای كه الفاظ ركیك و غیرهنری ورد زبان شخصیت های سینمایی بود، به سوی بیانی ساده، پاك و در عین حال فلسفی و هستی شناختی می رود. بررسی زبان شناختی سینمایی فیلم گاو در مقایسه با سینمای دهه 40 بی نظیر است. این تنها فیلمی است كه زبان، ذهنیت و شخصیت آدم ها را در مجموعه روحی و فیزیكی آنها به شكلی انسانی و واقعی ارائه كرده است؛ زبانی كه اگر چه ساده و روستایی است اما در فرامتن خود به سوی آفاق فلسفی و هستی شناختی خیز برمی دارد.
بقلم :ت-منصوری* *تولد دوباره قهوخانه
بعد از اشغال ایران توسط افغان ها که منجر به سقوط دولت صفویه شد وپس از آن به دلیل هرج ومرج ها وبی ثباتی های ی که طبعآ برکلیه ی مسایل زندگی در ایران اثر گذار بود،قهوخانه داری وقهوخانه نشینی تعطیل گردید و اگر قهوه خانه هایی هم هنوزفعالیت داشتند تعدادشان بسیار محدودبود.
تا اینکه در دوره قاجاریه مجددآ این مکان عمومی مورد توجه قرار گرفت وبه صورت یکی از پر رونق ترین ادوار عمر قهوه خانه در ایران در آمد در این دوره شاهنامه خوانی ،اسکندرنامه خوانی،شرح جنگ های مولای متقیان و بعضآ مداحی ونقالی در قهوه خانه ها رواج یافت ومرشدهای فروانی در این زمینه صاحب اسم وعنوان شدند که بی شک معروف ترین آن ها مرشد برزوو»است .
هر قهوخانه سوای ساختمانش که شبیه به دیگر قهوه خانه بود.مشتریانی خاص داشت و چنانچه امروز هنوز مرسوم است مشتریان اصلی قهوه خانه را صاحبان مشاغل خدماتی آزاد تشکیل می دادند وهر قهوه خانه پاتوق ومحل تجمع یک صنف بود وصاحبان مشاغلی مثل بنایی،عمله گی ،اسفالت کاری ،آشپزی ،باغبانی و.هریک در قهوه خانه ای جمع می شدند وکسانی که نیازمنداستفاده از نیروی کار چنین کارگرانی بودند به راحتی می توانستند با مراجعه به قهوه خانه محل تجمع ایشان ،با آنان وارد مذاکره شده ونظرشان تامین شود.
معروفترین وزیباترین قهوه خانه ی تهران در این دوره قهوه خانه یوز باشی بود که در پشت شمس العماره قرار داشت وشاهزادگان می نشستند.همچنین هرگاه یکی از شاعران نغزی می سرود ،به قهوه خانه یوزیاشی می رفت وبرای نزدیکان ومقربان شاه می خواند ودر صورتی که مناسب به نظر می رسید.وی را به شاه معرفی وموجبات صله گرفتنش را فراهم می ساختند.به طوری که بسیاری از شعرای درباری دوره ی قاجاریه از طریق همین قهوه خانه توانستند به دربار راه پیدا کنند وصاحب عناوین والقاب پر طمطراق شوند.
قهوه خانه معتبر ومعروف دیگر تهران در دوره قاجاریه قهوه خانهقنبر»در خیابان ناصریه بود که به علت سابقه ی ذهنی مردم از قهوه خانه قنبر قبلی (قهوه خانه ای که در دوره صفویه در تهران فعالیت داشت )ایجاد شده بود. نکته جالب توجه در باره قهوه خانه قنبر اینکه هر نوع مباحثه پیرامون مسایل مملکتی وحتی رومه خوانی ممنوع بود و د ر عوض درویش مرحب» نامی هر شب وگاهی هر روز به نقالی در آنجا می پرداخت وبا داستان ها وروایات شیرین مشتریان را سرگرم می کرد.
در بعضی از روزها نیز لوطی غلامحسین ولوطی عظبم که از عنترهای معروف تهران بودند در این قهوه خانه حضور یافته وبه انجام نمایش های جالبی با میمون می پرداختند وعلاوه بر این ،هراز چندگاه یکبار،گروهی از هنرمندان تخته حوضی (سیاه بازی )به اجرای نمایش پهلوان کچل »وگل بدن خانم» در این قهوه خانه می پرداختند. قهوه خانه تنبل در چهار راه سوسکی مرکز تجمع بابا شمل هاوکلاه نمدی ها ولوطی ها بود وقهوه خانه باغ اناری و سرگذر نیز جزو دیگر قهوه خانه های معروف تهران در زمان قاجاریه بود.
در آن روزها،از قهوه خانه برای داوری وحل وفصل مشکلات محلی وحتی گاهی مسایل خانوادگی استفاده به عمل می امدو معمولا انواع اختلافات و ودعاوی شخصی وشغلی در قهوه خانه توسط ریش سفیدان محل حل می شد.یکی دیگر از قهوه خانه های معروف تهران که در خیابان چراغ برق و در بالا خانه ساختمانی در نزدیکی خیابان پامنار واقع بوده ،قهوه خانه عرش نام داشت .
در این قهوه خانه استثنائی !قیمت یک جفت چای تازه دم سه شاهی ،قیمت سه مثقال تریاک ویک قلیان هفت شاهی بود ود رمجموع اهل فن می توانستند با پرداخت فقط ده شاهی ،حسابی میزان شوند!بعد از علنی شدن فعالیت های این قهوه خانه ،مخصوصا از سوی دولت هیچگونه واکنشی در برابرکارهای خلاف قانون صاحب ومشتریان دیده نشد،صاحبان بقیه قهوه خانه های تهران جرات وجسارتی پیدا کردند وتریاک ،شیره حشیش ،بنگ و.به صورت وسایل عادی پذیرائی قهوه خانه داران از مشتریان در آمد وکمی بعد تر پای مشروبات الکلی نیز به قهوه خانه باز شد وافرادی که تا قبل از آن ترس مقررات مذهبی وافکار عمومی حتی در خانه های خود جرات آشامیدن مشروبات الکلی را نداشتند،آزادانه ودر ملاعام به مشروب خوری وتظاهرات مستانه پرداختند وفروان اتفاق می افتاد که بر اثر افراد یکی از مشتریان در مشروبخوری مساله کوچکی باعث درگیری و زد وخورددر قهوخانه می شد ونظم محله ای به هم می ریخت .
قهوه خانه های سیار
در جوار فعالیت قهوه خانه های تهران ،عده ای نیز که فاقد سرمایه ومحل کسب جهت دایر کردن قهوه خانه بودندبه طور سیاراقدام به چای فروشی می کردند.
این کاسب های دوره گرد سماور بزرگی از حلبی یا آهن سفیدهمراه داشتندکه آن را با یک کمربند با خود حمل می کردند وعلاوه بر این کمربند قهوه چیان کمر بند دیگری هم به کمر می بستند که در آن استکان ونعلبکی جا سازی شده بود ویک سطل آب ویک ظرف مخصوص ذغال (برای جوش آوردن آب سماور)از مضافات این قهوه خانه سیار بود.
این گروه معمولا بساط خود را در پیاده روی مناطق پرجمعیت وحاشیه میادین شلوغ می گستردندو مشتریان آن ها را گارگران ،قاطرچی ها ،باراندازان ودر مواردی مسافرین شهرستانی تشکیل می دادند.
نخستین قهوه خانه های تهران ،در دوره صفویه شکل گرفت .ولی دلایل و شواهدی در دست است که نشان می دهد قبل از تهران ،شهرهای قزوین و اصفهان دارای قهوه خانه بوده اند.
اکثر محققینی که به تحقیق پیرامون تاریخچه ی پیدایش قهوه خانه در ایران پرداخته اند معتقدند اصفهان جزو شهرهاییکه بودقهوه خانه در آنجا ایجاد شد وهمین عده تاریخ علنی شدن استعمال سیگار،قلیان وچپق را نیز در ارتباط با ایجاد قهوه خانه دانسته اند.
در زمان شاه عباس صفوی در بیشتر شهرهای ایران (مخصوصااصفهان وقزوین )قهوه خانه دایر بوده ومردان در اوقات فراغت برای نوشیدن چای ،تبادل نظریات ،کسب اخبار،کاریابی ،دادو ستد وشنیدن داستانهای شاهنامه که هرشب به طور متوالی توسط نقال اجرا می شد به آنجا می رفتند.
مبعادگاه اهل فضل
اولین قهوخانه تهران در خیابان استانبول باز گشائی شد .مدتی بصورت پاتوق شاعران ،عرفا،هنرمندان ودر آمد وبه همین جهت بسیاری از محققان نخستین قهوه خانه ی استانبول را با عنوان مکتب عرفان مورد اشاره قرار داده اند.در ایران هم از همان ابتداءبه صورت میعادگاه اهل فضل در آمد وهمه روزه عده ی زیادی از نویسندگان و شعرا وسایر هنرمندان ساعاتی از وقت خود را در قهوه خانه ها می گذراندند وبا توجه به محدودیت رسانه هی گروهی و وسایل طبع ونشر ،آثارو نوشته های خود را برای حاضران می خواندند وهمین امر باعث می شدتا رجال و شخصیت های لشگری وکشوری و(حتی شاهزادگان و در باریان )برای عقب نماندن از قافله به چنین اماکنی روی خوش نشان دهند وکم و بیش در قهوه خانه حضور به هم رسانند.
در اطراف هر قهوه خانه طاق نماها وشاه نشین هایی که با قالی مفروش شده بود وجود داشت که مخصوص نشستن مقامات وهنرمندان بود ودر میان صحن قهوه خانه سکوهایی با سنگ و آجر تعبیه شده که معمولا روی آن را با گلیم یا زیلو فرش می کردند واختصاص به نشستن وچای خوردن ،قلیان وچپق کشیدن وحتی استعمال تریاک توسط مشتریان عادی و بعضی از قهوه خانه ها دارای حوضی ابریز از آب صاف در وسط صحن وحتی در مجاورت بعضی از قهوه خانه ها وباغچه هایی وجود داشته که در فصولی از سال برای پذیرائی مشتریان مورد استفاده قرار می گرفته است .
قهوه خانه های عرب ،بابا فراش ،طوفان ،و.جزو قهوه خانه های معروف اصفهان در زمان شاه عباس وقهوه خانه قتبر(مقابل بازار بزرگ ودرمحل فعلی ساختمان بانک ملی تهران )معروف ترین قهوه خانه تهران در همین دوره بوده است .در باره قهوه خانه قنبر،که هم اینک به عنوان یک اصطلاح عامیانه برای اشاره به محل تجمع وگردهمائی افراد تنبل وبیکاره مورد اشاره قرار می گیرد.
نوشته اند:بانی این قهوه خانه سیاهی حبشی بود به نام قنبر»که آن را پاتوق سیاه های مقیم تهران کرده وسپس آن را در اختیار یکی از کارگرانش به نام اسماعیل قرار داده بود.در آن زمان جمعیت قابل توجهی از مردم تهران را سیاه ها تشکیل می دادند ودر خانه ی هربزرگ ،صاحب مقام ومتمولی حداقل چند نفر زن ومرد سیاه پوست خدمت میکردند .اما سبب واگذاری قهوه خانه به اسماعیل که بعد ها به حاج اسماعیل قنبر نامیده می شد .
این بود که در ابتدا مردم سفید پوست تهران به جهت تفریح وسربسر گذاشتن با سیاهان که دارای چهره ای ناموزون بودند.در آن قهوه خانه جمع می شدند وچون محلی عمومی بود وجلوگیری از ورود مردم متفرقه هم امکان نداشت ومشتریان اصلی آن یعنی سیاهان مقیم تهران از این وضع رنج می بردند ،قنبر قهوه خانه خود را به یکی از کارگران ایرانی خود که اسماعیل نام داشت واگذار کرد تا شاید وی به سائقه ایرانی بودن بتواند همشهریانش را توجیه کند که کاری به کار سیاهان نداشته باشند.اما متاسفانه اسماعیل نیز نتوانست مشتریان تهرانی خود را از مسخره کردن سیاهان باز دارد وبهمین جهت تدبیری اندیشید و با دعوت از یک مداح کوشید تا حال وهوای دیگری به محیط قهوه خانه داده و موجباتی فراهم سازد تا مشتریان فرصت لودگی ومسخره بازی پیدا نکنند ونتوانند سیاهان را دست بیندازند.
مداح فرصت شناس وهوشیار هم اولین مجلس خود را با داستان قنبر (غلام با وفای حضرت علی علیه السلام ) وبر اساس مقام و موقعیت او نزد امام اول شیعیان شروع کرد ودر جلسات بعد به بیان شرح حال بلال حبشی ،موذن مسجد رسول اکرم (ص)پرداخت وموجب شد تا تدریجا روحیه ی مردم تغییر کند ونحوه برخورد آن ها با سیاهان عوض شود.
بقیه مطالب در قسمت دوم
یکی از بارزترین دلمشغولی های مردم تهران نشین در گذشته زیارت بقاع و اماکن متبرکه در روزهای تعطیل وایام فراغت بود که هنوز هم بسیاری از خانواده ها با آن مأنوسند.
مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم در حوالی تهران ،جزو زیارتگاه هایی بود که نسبت به بقیه ی اماکن متبرکه زایر بیشتری داشت وهر هفته روز جمعه عده ی کثیری از تهران نشین ها را به خود جذب میکرد وبطور معمول خانواده هایی که قصد زیارت این مرقد را داشتند ،از حدود طلوع آفتاب بار و بنه ی سفری یک روزه را بسته وبا هر وسیله ی که در اختیار شان بود خود را به شهر ری رسانده وضمن زیارت حضرت عبدالعظیم ،بساط استراحت را در مزارع و باغات اطراف ری و حتی در صحن مطهر می گستردند وبه این طریق روزی را به شب می رساندند.
بلی خدمت دوستان عرض میکردم غیر از حضرت عبدالعظیم ،امامزاده داود نیز مورد توجه عده ی زیادی از سکنه ی تهران بود وکسانی که قصد زیارت مرقد آن حضرت را داشتند،معمولا از بعد از ظهر پنجشنبه پا در راه سفر می گذاشتند ودر آخر ین ساعات روز جمعه به تهران باز می گشتند وبقعه ی سید ناصرالدین (سیدنصرالدین )،بقعه ی سیداسماعیل و مرقد امامزاده زید،امامزاده یحیی ،امامزاده سید ولی ،امامزاده سید اسحق وبقاع هفت تن ،چهل تن ،پیر عطار ،هفت دختران ،بیبی شهربانو و.جزو دیگر اماکن متبرکه ای بود که گروه هایی از مردم در روزهای تعطیل به آن ها روی می آوردند.
امامزاده سید نصرالدین
اندكی بالاتر از میدان محمدیه (اعدام سابق) بقعه سبزرنگی خودنمایی میكند كه منسوب به مدفن نصرالدین از فرزندان امام سجاد (علیه السلام)است.این بنا مشتمل بر حیاط، صحن و بقعه هشت ضلعی است. بخش مهمی از صحن و حیاط امامزاده در خیابان كشیهای دوره پهلوی اول از بین رفت. بقعه این بنا متعلق به سال ۹۹۳ ه .ق است كه در كتیبه چوبی طویلی به خط ثلث حك شده است.
بقعه این امامزاده با مساحت 500 متر مربع مشتمل بر صحن و بنایی هشت ضلعی است. بخشی از صحن بقعه مزبور در طرح تعریض خیابان، ازبین رفته است. کتیبه ای قدیمی بر روی قطعه چوبی بالای ضریح جدید قرار دارد که می رساند حاجی میرزا تقی طهرانی در سال 993 هـ. بانی ضریح قدیمی بوده و استاد قطب الدین بن سیف طرشتی آن را ساخته و امروزه به جز کتیبه مزبور چیزی از ضریح قدیمی باقی نمانده است.
به نظر می رسد که این بقعه با پلان هشت ضلعی از آثار قرن نهم هجری باشد و طبق کتیبه های موجود در سالهای 1310 و 1311 هـ. که اواخر سلطنت ناصر الدین شاه قاجار بوده، رواق، صحن، آیینه کاری و کاشیکاری های آن به دستور خانم منیر السلطنه، مادر کامران میرزا انجام گرفته است.
در زمان احداث خیابان خیام صحن وسیع و کاشیکاری این بقعه و درخت کهنسال آن از میان رفت و اینک تنها قسمت کوچکی از صحن قبلی در جلوی ایوان بقعه باقی مانده است. بقعه مزبور به شماره 2683 جزو آثار ملی ثبت شده است.
امامزاده صالح
بقعه امامزاده صالح در میدان تجریش تهران قرار دارد.گنبد كاشیكاری شده این بنا چندین بار مرمت و بازسازی شد و سرانجام در سال ۱۳۶۸ بطور كلی تخریب و با كاشی جدید بازسازی شد. ضریح اولیه آن از چوب ساخته شده بود ولی بعدها از نقره و كتیبههای اطراف آن با آب طلا منقوش و مزین شده است. حرم این بنا دارای ابعاد ۵/۶ ٭ ۶ متر است.
امامزاده صالح كتیبهیی به تاریخ ۷۰۰ ه.ق داشت كه در تعمیرات مدخل ساختمان از میان رفت.در حمله مغول بنای امامزاده یكسره از بین رفته بود اما بانیان خیر آن را برپا داشتند.
مرحوم مصطفوی مینویسد: این بنای چهارگوش بزرگ و محكم تصور میرود مربوط به قرن هفتم هجری یا هشتم باشد.و در كنار آن درخت چنار كهنسال در آبادی بزرگ تجریش واقع میباشد. هلاكو میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۱۰ بانی تعمیرات و تزئینات آن شده، نقاشیهای آن را انجام داده است.طبق كتیبه موجود در بنا مدفن صالح برادر امام هشتم میباشد.در سال ۱۳۲۳ خورشیدی مرحوم حسن فداكار بانی تغییرات و نصب كاشی مجدد در گنبد آن شد.در سالهای اخیر تعمیرات اساسی در بنا و صحن این امامزاده انجام شده است.
در گورستان امامزاده صالح در كنار بقعه امامزاده صالح، شخصیتهایی چون میرزا حسن خان موتمن الملك، میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا، دكتر حشمت و. آرمیدهاند.
امامزاده اسماعیل
امامزاده اسماعیل در خیابان شهید مصطفی خمینی، نزدیك میدان سید اسماعیل» قرار دارد و منسوب به اسماعیل از اعقاب امام علی النقی(علیه السلام)است.یك سوی این بقعه به واسطه بازار سرپوشیده به خیابان اصلی بازار تهران راه مییابد. این مكان تاریخی شامل میدان، آب انبار، مسجد، مدرسه و بازار سید اسماعیل است.بنای فعلی امامزاده شامل صحن، ایوان، رواق (ایوانی كه در مرتبه دوم ساخته شود، پیشگاه)، بقعه و مسجد است. صحن امامزاده به شكل مستطیلی به ابعاد ۲۳ در ۳۵ متر است كه محور طولی آن در امتداد شمالی جنوبی قرار دارد و دارای سه ورودی است.ورودی شرقی كه مدخل اصلی بنا نیز محسوب میشود فاقد تزیینات است و به نظر میرسد نیمه كاره رها شده باشد.این ورودی مقابل سردر آب انبار ساخته شده و به معبر شمالی جنوب شرقی امامزاده و خود امامزاده به میدان سید اسماعیل راه دارد.دو ورودی دیگر اطراف صحن نیز یكی در شمال و دیگری در جنوب به معابر فرعی راه دارند.
جبهه غربی بنا دارای ایوانی رفیع و خوش منظر است كه در طرفین آن دو منار طویل دیده میشود.در طرفین ایوان، سه ایوانچه در لبه صحن واقع شده است.بدنه ایوان غربی پوشیده از كاشی، و نیم گنبد آن مزین به مقرنس زیبا و پركار است.در محل پاكار قوس پوشش ایوان، بر كتیبهیی با زمینه لاجوردی در سه سوی و روی كاشیهای خشتی، عباراتی به خط سفید نقش بسته است.طبق كتیبه موجود، قدمت در چوبی بقعه به سال ۸۸۶ ه .ق یعنی دوره آق قویونلو میرسد و ظاهرا قدیمیترین سند بر جای مانده برای قدمت شهر تهران است.كاشیهای زرین فام مرقد متعلق به قرون هفتم و هشتم ه.ق و منارههای موجود در این بقعه از قرن سیزدهم ه.ق باقی مانده است.
امامزاده احمد و محمود
در حوزه ماهدشت كرج، خیابانی خاكی وجود دارد كه به تپهیی باستانی و بنای آرامگاهی خشتی منتهی میشود. بنای امامزاده احمد و محمود بر تپهیی با ارتفاع حدود سه متر بنا شده و از فاصله دور در میان دشت مسطح، نمایان است.مصالح به كار رفته در این بنا فقط خشت و گل است و بنا به صورت چند ضلعی و با گنبد ضربی برپا شده است.گرچه بنا بسیار تخریب شده، ولی چنین به نظر میرسد كه بنای امامزاده دو طبقه بوده و طبقه همكف به آرامگاه و طبقه دوم به سرداب اختصاص داشته.سبك معماری بنا از دوره صفویه تبعیت میكند و میتوان قدمت آن را نیز به این دوره نسبت داد.
اطراف امامزاده چندین قبر بسیار جدیدتر، به چشم میخورد و به نظر میرسد كه این مكان قبلا گورستان یك آبادی بوده است .در كنار امامزاده دو تپه باستانی وجود دارد كه تنوع و فراوانی سفالهای پراكنده در آنجا حكایت از اهمیت آنها دارد.سفالهای جمع آوری شده از سطح تپهها، قدمت آنها را به قرون هفتم تا نهم میرساند. با كمی فاصله، چله تپه، تپه سلیمان و تپه خاتون قرار دارند.
امامزاده ام كبری و ام صغری
این بنا هم اكنون در داخل شهر اشتهارد با گنبد بلند كاشیكاری شده نمایان است.ساقه گنبد از دو قسمت تشكیل شده: قسمت زیرین گنبد با اشكال لوزی مزین شده و بقیه ساقه آنكه قاعده گنبد را تشكیل میدهد، آجری است.كاشیكاری بغلهای ایوان با تزیینات معلقی (پناهگاه) در نوع خود ممتاز است.بقعه از دو بخش تشكیل شده و داخل بنا فاقد هرگونه تزیین و تنها با گچ سفید شده است.این بنا را میتوان به دوره صفویه نسبت داد كه بعد از آن در دورههای مختلف مورد مرمت قرار گرفته است.
امامزاده جعفر، پیشوا
بنای مرتفع و مجلل این امامزاده، یادگار دوره صفویه است. گنبد كاشیكاری و صحن وسیع این امامزاده در داخل شهر پیشوا خودنمایی میكند.كتیبه ایوان حكایت از تعمیر و الحاق آن به دستور فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۲۷ ه.ق دارد.
امامزاده جعفر، هشتگرد
این بنا در داخل شهر هشتگرد واقع شده و گرداگرد آن را دیواری احاطه كرده است.قدیمی ترین و اساسیترین بخش این بنا حرم آن است.داخل بقعه فاقد هرگونه تزیین یا نوشته و كتیبه است.
امامزاده حسن
این بقعه در داخل شهر كرج واقع شده و بنای آن از داخل، به صورت چهارگوش وسیع است كه در وسط هر ضلع آن تاق نمایی برپا شده است. نمای خارج نیز به صورت چهارگوش در نهایت سادگی است.پوشش خارجی سقف از كاهگل است و براحتی میتوان نحوه طاق بندی آن را مشاهده كرد. براساس كتیبهیی كه در داخل ایوان ورودی بنا قرار دارد، ساختمان امامزاده در ربیع الاول سال ۹۰۶ ه.ق و به فرمان ابوالمظفر شاه تهماسب اول صفوی انجام شده است.
امامزاده داوود
این آرامگاه در میان درههای سبز، در شش كیلومتری توچال و ۱۵ كیلومتری فرحزاد واقع است. در گذشته بقعه امامزاده داوود از بنایی سنگی مشتمل بر صحن و طاق نماهای كم عمق در اطراف و حرم و ایوان كوچكی در جنوب آن تشكیل میشد و گنبدی سبز رنگ داشت. وجود درختان بید بسیار كهن حكایت از بناهای قبل از صفویه دارد.
بنای اولیه این امامزاده سالها پیش بر اثر سیلی بنیان كن از بین رفت و بنای فعلی كه از ساقه گنبد بلند و گنبدی نوك تیز با دو گل دسته تشكیل شده، بعدها جایگزین بنای اولیه شد.حرم هشت ضلعی كنونی و سرداب زیر آن در زمان فتحعلی شاه قاجار به جای بنای قدیمی كه یقینا برج ساده سنگی بود، ساخته شد. درهای شمال و شرق حرم نیز به زمان فتحعلی شاه باز میگردد.در وسط حرم، ضریحی به رنگ چوب وجود دارد. وجود مرقد در داخل سرداب تنها منحصر به همین امامزاده است. نسب امامزاده براساس زیارتنامه بقعه به امام زین العابدین (علیه السلام) میرسد.
امامزاده رحمن و زید
این بقعه در حاشیه جنوب غربی روستای پلنگ آباد اشتهارد قرار دارد و دارای سه گنبد آجری ساده، سرسرا و راهرو است.امامزاده رحمن و امامزاده زید، در این بقعه دفن شدهاند. این بقعه كه در وسط محوطه بزرگی واقع شده و دارای حصار آجری است، منظرهیی جالب و با عظمت دارد؛ بویژه نمای سه گنبد آجری آن جلوهیی خاص به بنا بخشیده است.از شیوه معماری ساختمان چنین به نظر میرسد كه این بنا بتدریج در طی سه قرن هفتم و هشتم و نهم ه.ق تكمیل شده است.
امامزاده زید
این امامزاده در راسته بازار شهر تهران قرار دارد و شامل یك حرم چهار ضلعی بزرگ و ایوان و صحن در سمت شرق با گنبد دو پوش مدور و ملحقات آن است. بنای اصلی بقعه به دوره صفویه (قرن دهم هجری) تعلق دارد. در زمان فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه قاجار صحن و ایوان و گنبد دوپوش و متعلقات دیگری به آن افزوده شد.در كتاب آثار تاریخی تهران آمده است: لطفعلی خان زند كه در سال ۱۲۰۹ به دستور آقامحمدخان در تهران به قتل رسید، در مجاورت این بقعه به خاك سپرده شده است.»
در گذشتههای نه چندان دور این امامزاده با مساحتی بیش از ۳۰۰۰۰ متر مربع دارای صحن و فضای وسیع مشجر بود و در آن حجرهها و طاق نماهای عالی، گنبدی تخم مرغی شكل با كاشیهای معرق، بقعه و رواقی زیبا به چشم میخورد.امروزه صحن این امامزاده به مدرسه تبدیل شده و تنها محوطهیی كوچك با دری كه به سمت بازار خیاطها باز میشود، از آن باقی مانده است.
امامزاده زین العابدین
بنای امامزاده زین العابدین سجاد (علیه السلام)در كنار روستای باغ خواص، در فاصله ۱۰ كیلومتری ورامین قرار دارد. بقعه حیاطی وسیع دارد كه مشجر و پوشیده از گورهای دوره اسلامی است.
بنا شامل اتاقی مربع شكل است.در میانه هر ضلع طاق نما و در چهارگوشه آن، چهار طاق نما دیده میشود. با تبدیل پلان چهار به هشت، گنبدی بر آن تعبیه شده است و در زیر آن نقوش بسیار زیبایی با استفاده از گچ شكل گرفته است. نمای زیر گنبد و پایه گنبد و هم چنین دیوارهای داخلی آن گچكاری شده است. در میانه این اتاق آرامگاه قرار دارد. آرامگاه حدود یك متر بلندتر از كف اتاق و دارای یك ضریح چوبی ومشبك است.
امامزاده سلطان مطهر
این امامزاده در حاشیه شهر بومهن در ۵۲ كیلومتری شمال شرقی تهران، بر سر راه تهران آبعلی قرار دارد. طرح كلی بقعه شامل پای بست هشت ضلعی با گنبد هشت ترك است كه در نوع خود بسیار هنرمندانه بنا شده است.این گونه بناها، در معماری ایران بویژه در شمال و شمال شرقی كشور سابقه ممتدی دارد و آقای پیرنیا» سبك معماری آنها را تجلی شاخصی از سبك ری در معماری ایران دانسته است.این سبك معماری به دلیل اوضاع طبیعی و جوی خاص شمال ایران دوام و بقای بیشتری داشته است.
بخشهای اصلی بقعه سلطان مطهر شامل حیاط و ایوان بقعه، اتاق مقبره، كتیبههای سنگی مقابر همجوار و صندوق چوبی بقعه است و ملك كیومرث» یكی از مقتدرترین امرای محلی شمال ایران، آن را بنا نهاد.
امامزاده حسین، ورامین
بنای امامزاده معروف به شاهزاده حسین» نزدیك مسجد جامع ورامین واقع است. ساختمان موجود تنها ته رنگی از بنای باشكوه اولیه را كه متعلق به قرن هشتم ه.ق است، برخود دارد. بیشترین آثار باقی مانده از بنای اصلی، در محراب نفیس آن به چشم میخورد.
غلامعلی افشاریه
تولد:1319 ، تهران . شروع حرفه ای دوبله : 1338 ، مدیریت دوبلاژاز 1350، وی از دوبلورهایی است که شکل تخصصی خودش را در دوبله آثار مستند تثبیت کرده است؛ غلامعلی افشاریه این مسیر را تا به حال با قوت ادامه دادهاست.
صداهای وی در زمره صداهای شیک و فاخر قرار میگیرد که برای دوبله آثار مستند گزینههای بسیار خوبی هستند و می تواند جنبههای گوناگون این ژانر سینما را پوشش دهد.غلامعلی افشاریه کارهای ماندگاری دارد که قله باشکوه این زمینه، مستندهای علمی با محوریت جهان کیهان و فضاست. مستندهایی چون پروندههای فضا، ادیسه کیهانی، افق، آسمان آبی، سیاره خشمگین و. با صدای افشاریه برای بینندگان تلویزیون دیدنیتر شدند. صدای افشاریه را میتوان در زمرهی صداهای شیک و اشرافی دانست ناصر ممدوح از صدای او به جای شخصیت دن دیگو در سریال زورو استفاده کرد
دوبلهی این سریال 52 قسمتی با صدای وی بهیادماندنی هنوز هم خاطرهانگیز است ویژگی خاص و متشخص صدای افشاریه را میتوان در دوبلهی آثار شاخص زیر نیز جستوجو کرد: آناستازیا، بهترین سالهای زندگی ما، سزار کوچک، گنجهای سیرامادره، محمد رسولالله و.گوینده متنهای علمی و مستند. نقشهای شاخص : سریال: کاراگاه کاستر(هیمن ) ، زورو ( دن دیه گو). فیلم سینمائی : آناستازیا (ایوان دسنی) . مدیر دوبلاژ کارتونهای بتمن و رابین ، سوپرمن ، سوپربوی ، پسر شجاع ، سایمون در سرزمین نقاشیها ، آیوان هو و.
جهت مشاهده مستند دوران افشاریه (غلامعلی افشاریه)لینک زیر کلیک کنید
سعید مظفری
سعید مظفری (متولد ۱۳۲۱ در شاهرود) ٔ کشورمان می باشد. ازجمله کارهای به یادماندنی او میتوان به گویندگی به جای کلینت ایستوود در فیلمهای خوب بد زشت و به خاطر یک مشت دلار، دمین توماس در نقش زید در فیلم محمد رسول الله و ریوزو شوهر شخصیت اصلی داستان - اوشین- در سریال سالهای دور از خانه اشاره کرد. "کلینت ایستوود " براد پیت،ویگو مورتنسن،جانی دپ،کیانو ریوز،وجاش هالوی در سریال لاست ودیگر اثار سینمایی وی می باشد.
جهت مشاهده گفتگوی سعید مظفری در هنر دوبله لینک ذیل کلیک کنید.
محمود قنبری
وی در سال1321 در شهر دامغان به دنیا آمد. کاردوبله را از سال1338 آغاز کرد و پس از یک و نیم سال دوری از این عرصه دوباره توسط منوچهر والی زاده به دوبله بازگشت. او در مدت دوری از دوبله، از سوی هنرستان صنعتی که در آن تحصیل می کرد، برای مونتاژ کارهای برقی نساجی قائمشهر (شاهی سابق) به آنجا فرستاده شده بود. در ابتدای راه وی هم زمان با کار بعدازظهر دوبله دراستودیو "مولن روژ"، در ساختمان "ریلکو" به کار نقشهکشی نیز مشغول بود.
وی در این باره می گوید: آن موقع . سرپرستان ما آلمانی بودند و اگر صبحها فقط پنج دقیقه دیر میآمدی جریمهات می کردند، شاید این حس مدیریت من از همان جا پیدا شده است. وی که از1342 به عنوان مدیر دوبلاژ نیز فعالیت دارد، به طور اتفاقی این کار را آغاز کرده است. شبی که قرار بود،سیروس جراح زاده فیلم هندی "عروس مارها" را برای دوبله سینک میزد، پس از سینک زدن یک پرده، خوابش می برد و با تلاش قنبری نیز بیدار نمی شود.
به این ترتیب خود قنبری دست به کار می شود و علاوه بر سینک زدن دیالوگ ها را هم پاک نویس می کند. صبح روز بعد که قرار بود دوبله با حضور گویندگانی چون ژاله کاظمی ،منوچهر اسماعیلی و منوچهر نوذری انجام شود، جراحزاده وی را تنها می گذارد. با آن که قرار بود کسی از سینک زدن فیلم توسط قنبری اطلاع نیابد، نوذری متوجه می شود و در پی آن مدیریت دوبلاژ سریال بیتل جویس را به محمود قنبری می سپارد.
قنبری پس از آن سریال نبردکمباد را نیز کار کرد و سپس در استودیو کاسپین به صورت حرفهای مشغول به کار شد. همچنین از سال1343تا 1350 مدیریت این استودیو را برعهده گرفت. از سال 1351 به دنبال ممنوعالفعالیت شدن در تلویزیون به استودیو دماوند رفت و دوبلهٔ فیلمهای سینمایی را شروع کرد.
نخستین فیلم سینمایی که دوبله کرد.دراکولا بود. پس از مدتی با آتش زدن سینما رکس آبادان و کاهش فعالیت های سینمایی، کار وی نیز کم می شود. از حدود سال 1360 نیز با شروع دوبلههای ویدیویی استودیو رسالت را باز کرد و مدیریت آن را برعهده گرفت که فعالیت آن 20 سال ادامه یافت. وی هماکنون رییس هیئت مدیرهٔ انجمن گویندگان است. قنبری همچنین در سریال رودخانه برفی مدیریت دوبلاژ را برعهده داشت و به جای مکگریگور نیز حرف زد. او همچنین در سری نخست کلید اسرار صحبت کرده است. سریال مدیرکل و سریال پرمخاطب فرار از زندان نیز با مدیریت او دوبله شده است.
جهت مشاهده وگفتگوی محمود قنبری در برنامه هنر دوبله لینک زیر کلیک کنید.
صادق ماهرو
نام اصلی ایشان "صادق حاج حسین ماهرخ" می باشد. وی در سوم فرودین ماه 13 در تهران متولد شد.بازی در تئاتر پارس به همراه زنده یاد مقبلی (تئاتر مرد ماهیگیر ،شعله من) به دعوت نایمن سپس آغاز فعالیت دوبله در استودیویو دی سی آ و اولین کار گویندگی ایشان در فیلم هندی به جای پدر راج کاپور در اطلس فیلم و سپس گویندگی در فاطیما به مدیریت ثقفی ، گویندگی در نقشهای منفی فیلم فارسی بجای علی آزاد، جلال (کندو) ، تجدد(قیصر) و گویندگی به جای هاردی در فیلم لورل و هاردی ، مامور نظامی در برادران کارامازوف و همچنین به جای اسماعیل شیرازی و عبدالعلی همایون (سرکار استوار)
.
مدیریت دوبلاژ چندین انیمیشن از جمله مهاجران، بل و سباستین ، بسته ی ناطق و تنسی تاکسیدو و .در این حرفه، تیپهای ماندگاری را صداپیشگی کرده است و گوریل انگوری» با صدای او هنوز در ذهنها باقی است.
اسناگلپوس، کوییک درا مکگرا، اما دارلینگ (یوگی و دوستان)، داروغه ناتینگهام (رابین هود)، دالتونهای بازنده(لوک خوش شانس)، خرس (کتاب جنگل)، تلی ساوالاس (هنگ جانبازان)، جک اوهالوران (خداحافظ زیبای من)، وارن اوتس (این گروه خشن)، شیرعلی قصاب (داییجان ناپلئون)، غول (حسن کچل)، و پدر هند (محمد رسولالله) از دیگر کارهای وی بوده است.
سرانجام وی در تاریخ ششم دی ماه ۱۳۹۳ ساعت ۵ بعد از ظهر بوقت تهران، پس از نزدیک به ۵ماه کما بودن، در سن ۷۵ سالگی در کلن آلمان درگذشت.
روحش شاد یادش گرامی باد.
جهت مشاهده زندگی نامه به همراه نمونه ای از گویندگی مرحوم صادق ماهرو لینک ذیل کلیک کنید
اکبر منانی
اکبر منانی (زاده 14 تیر 13دراصفهان ) دوبلور،مدیر دوبلاژوگوینده کشورمان می باشد.
او کار حرفهای دوبله را از سال 1340، گویندگی در رادیو را از سال 1342 و مدیریت دوبلاژ را از سال 1343 خورشیدی شروع کرد. او در فیلمها، مجموعهها وانیمشینهای بسیاری حرف زده است؛ مجموعههایی مثل پوآرو (به جای هرکول پوآرو)، پرستاران (به جای فرانک)، بهترین سالهای زندگی ما (به جای فردریک مارچ)، زبل خان (به جای زبلخان)، ماجراهی گالیور (به جای گلام با تکیه کلام من میدونم). او سالها گوینده تیپهای فلفلی و آقای خوشبین در برنامه صبح جمعه با شما بوده است.ضمنا در فیلم فرار به سوی پیروزی در نقش مفسر فوتبال صداپیشگی کرد .
اکبر منانی نخستین منبع مدون تاریخ دوبله ایران را با نام سرگذشت دوبلهٔ ایران و صداهای ماندگارش» نوشته است.
این اثر که نگارش آن 17 سال به طول انجامید به چگونگی، چرایی و زمان ورود دوبله به ایران میپردازد. او همچنین کتاب فن بیان و گویندگی در صدا و سیما را نگاشته است.
جهت مشاهده مستند اکبر آقااکتور صدا (اکبر منانی)لینک ذیل کلیم کنید
محمد عبادی
محمد عبادی (زادهٔ 1326 در تهران ) از دوبلورهای کشورمان می باشد. توانایی او در آفرینش تیپهای ویژه (مثل بوشوگ در لوک خوش شانس ) است. محمد عبادی در 25 سالگی در طور حرفهای کار دوبله را آغاز کرد و افزون بر دوبله ، پیشینهٔ بازیگری در سینما و تلویزیون را هم دارد؛ مانند فیلم بتشکن (1355) و سریال تلخ و شیرین.
جهت مشاهده وگفتگوی محمد عبادی در برنامه هنر دوبله لینک زیر کلیک کنید.
خسرو خسرو شاهی
در سال1320 در شهر تهران متولد شدهاست. در سال1340 با راهنمایی و معرفی استاداحمد رسول زاده شوهر خواهرش وارد حرفه دوبلاژ میشود.همسر وی منصوره کاتبی است که در زمینهٔ دوبله فعالیت دارد. به نظر من او از بهترین و سرشناسترین دوبلورهای ایرانی است. صدای ماندگار و گوشنواز وی در بین ایرانیان طرفداران بسیاری دارد.
خاطرهٔ دوبلهٔ بیشتر فیلمهای آلن دلون وآمیتا باچان ،آل پاچینو وبا صدای خسروشاهی گره خورده و از خاطر دوستدارانش نخواهد رفت.
همچنین صدای او در فیلمهای ایرانی قبل از انقلاب، به جای فرزان دلجو و در سینمای بعد از انقلاب به جای بازیگرانی چون بیژن امکانیان ،ابوالفضل پور عرب جهانگیر الماسی ،پرویز پور حسینی ، و . شنیده شد،ضمنا وی دوبلور مورد علاقه حقیر می باشد.
به نظر من بهترین نقش وی در فیلم قانون بود که بجای آمیتا باچان (ویچی ) صدا پیشگی کرد.
جهت مشاهده صحنه کوتاه از فیلم قانون با صداپیشگی خسرو خسرو شاهی با نقش ویجی لینک زیر کلیک کنید
جهت مشاهده وگفتگوی خسرو خسرو شاهی در برنامه هنر دوبله لینک زیر کلیک کنید.
منوچهر اسماعیلی
منوچهر اسماعیلی متولد 8 فروردین 13 شمسی گوینده و مدیر دوبلاژ باسابقهٔ و افسانه ای ایرانی است. دوبله فیلم را از سال 1336 آغاز كرده و از سال 1342 كه دهه طلایی دوبله فیلم در ایران بود، مدیر دوبلاژ بوده و گویندگی بسیاری از نقش های اول را به عهده داشته است.
مرد هزار آوا یا هزار صدای دوبله ایران ، كسی كه به استادی به جای نقشهای متعدد در یك فیلم صحبت می كند بی آنكه متوجه شباهت صداها شوید ، ایشان نیز یكی از اساتید بی چون و چرای دوبله ایران هستند صداو لحن معروف مرحوم بیگ ایمانوردی در فیلمهای قبل از انقلاب ، یكی از هنرنمایی ها ایشان بود و واقعا اغراق نیست اگر بگوییم محبوبیت بیگ تا حد زیادی مدیون صدای ایشان بود . وی به هیچ تردیدی یكی از نوابغ دوبله ایران است ، تشخیص صدا ی او در هر نقش كار واقعا دشواری است و این خود گویای تبحر او در این فن می باشد. منوچهر اسماعیلی در میان بازیگران خارجی بیشتر بجای آنتونی کوئین ،صداپیشگی کرده است ،
مطمئنا دوبله حمزه در فیلم محمد رسول الله » هرگز از خاطر ایرانیان نخواهد رفت.اسماعیلی نخستین بار در سال 1340 به جای آنتونی كوئین در فیلم سندباد بحری» (ریچارد والاس 1947) صحبت كرد. آنتونی كوئین در نقش فرعی بازی می كرد و اسماعیلی در آن سال تحصیلات دبیرستان را به پایان رسانده بود. ساعت بیست و پنج» (هانری ورنوی، 1967)، راز سانتا ویتوریا» (استنلی كریمر، 1969) و ارثیه خانواده فرامونتی» (مائورو بولوینینی، 1976) شماری از فیلم های است كه به جای آنتونی كوئین دوبله كرده است. اسماعیلی به جای ویلیام هولدن در جاسوس دوجانبه»/خائن ساختگی» (جرج سیتون، 1962) نیز حرف زده است. در سینمای ایران نخستین بار نام او در عنوان بندی فیلم جاده مرگ» (اسماعیل ریاحی، 1342) در مقام سرپرست گویندگان ثبت شده است. او كارش را با مدیریت دوبلاژ فیلم های ضربت» (ساموئل خاچیكیان، 1343) و مرد نامرد» (سیاوش شاكری، 1345) ادامه داد و همزمان با محبوبیت صدای او بر چهره پیتر فالك فیلم های بیك ایمانوردی را نیز دوبله می كرد. بیك ایمانوردی بازیگر فیلم های حادثه ای بود و پس از گدایان تهران» (محمد علی فردین، 1345) كه اسماعیلی به جای او حرف زد در نتیجه استقبال عمومی از او در چنین نقشی، موفق شد در فیلم های دیگری با ارائه همان تیپ با همان دوبله به ایفای نقش بپردازد.
سوابق کاری وی عبارت است از:
مدیریت دوبلاژ بیش از 200 فیلم سینمایی و تلویزیونی، سریالهای تلویزیونی و برنامههای رادیویی.ایفای نقش در پست دوبلور و گوینده در بیش از 1500 اثر نقش آفرینی در فیلمهای سینمایی مدرس فنون و تکنیکهای گویندگی و مدیریت دوبلاژ سرپرست انجمن و رئیس صنف گویندگان ایران
از نقشهای ماندگار دوبله منوچهر اسماعیلی میتوان به موارد زیر اشاره نمود:صدای معروف زنده یاد » بیک ایمانوردی، هزاردستان اثر علی حاتمی – صداهای خان مظفر (بازی عزت الله انتظامی)، شعبان بیمخ (بازی محمدعلی کشاورز)، رضا تفنگچی (بازی جمشید مشایخی) و عمو نشاط (بازی جمشید لایق) صدای » مالک اشتر (با بازی داریوش ارجمند) و در سریال تلویزیونی امام علی ساخته داوود میرباقری صدای » جمشید آریا و محمدعلی کشاورز و اکبر عبدی در فیلم مادر ساخته علی حاتمی ،دکتر استرنجلاو (بازی پیتر سلرز)
صدای » حمزه در فیلم محمد رسولالله (بازی آنتونی کویین) صدای » هولی مارتینز در فیلم مرد سوم با بازی جوزف کاتن ساخته کارول رید، نقشهای اسدالله میرزا (با بازی پرویز صیاد)، خمیرگیر تافتونی در سریال دائیجان ناپلئون صدای » نقشهای بهروز وثوقی در فیلمهای داش آکل و قیصر ساخته مسعود کیمیایی و همچنین سوتهدلان ساخته علی حاتمی و
جهت مشاهده صحنه کوتاه از صداپیشگی منوچهر اسماعیلی لینک زیر کلیک کنید.
جهت مشاهده مصاجبه اقای منوچهر اسماعیلی در شبکه خبر لینک ذیل کلیک کنید.
زنده یاد علی اصغر افضلی در سال 1317در تهران متولد شد، وی یکی از دوبلور و مدیر دوبلاژ شاخص کشورمان بود که از سال 1339 شروع به فعالیت دوبله نموده و از سال 1346 به مدیریت دوبلاژ پرداخت. وی با صدای منحصر به فرد خود خالق تیپ های متفاوت و کمدی بود صدای وی تداعیگر خاطرات شیرین بچگی ما سینمادوستان است.
وی از سن 17 سالگی در تئاتر فردوسی اجرای نقش میکند و بعد به پیشنهاد زندهیاد استاد احمد رسولزاده برای آشنایی با دوبله به استودیو پلازا میرود و در فیلم فرانسوی "سه دوچرخه سواری" برای اولین بار صحبت میکند. اولین نقش اساسی او "فرد مک مواری" است که در کار موفق میشود و نقشهای بسیار بزرگ و کوچکی را گویندگی کرده است. از آن زمان تاکنون وی خالق تیپهای فیلمهای کمدی مثل "فرانکو فرانکی"، "وودی آلن"، "بورویل"، "بود آبوت"، "استن لورل"، "توتو"، "بهمن یار"، "داریوش اسدزاده"، "عزتالله وثوق" و دهها نقش دیگر بوده است.
از تیپهای کارتونی ماندگار او میتوان به "بیگلی بیگلی" (در کارتون گوریل انگوری)، "وروجک" (در سریال وروجک و آقای نجار)، "کارآگاه گجت"، "پرنس جان" (در کارتون رابین هود)، "روباه" (در کارتون پسر شجاع)، "گالار، خرس بدجنس" (در کارتون بچه خرسهای قطبی)، "قلعه هزار اردک"، "گربههای اشرافی" و دهها فیلم انیمیشن دیگر اشاره کرد.
در سریال "دایی جان ناپلئون" نقش مادر آسپیران غیاث آبادی با بازی "پروین سلیمانی" را به زیبایی هرچه تمام تر صدا پیشگی کرد . همچنین گویندگی ایشان در مجموعه ی "هزاردستان" و نقشهای متفاوت در این مجموعه از کارهای به بیاد ماندنی ایشان بوده است.
از کارهای زیبا و قشنگ وی در سریال "افسران پلیس" در سری اول و دوم نقش "جووانی"، پیرمرد با نمک که بسیار زیبا این نقش را اجرا کرد و جز ماندگارترین کارهای ایشان شده است. زنده یاد افضلی در برنامه های رادیو نیز شرکت داشته و نقشهای پرطرفداری همچون: "رحمت گرد چاقه" از او در اذهان شنوندهها باقی مانده است. زنده یاد افضلی فعالیت خود را ادامه داد و تا پایان عمر از تیپ گویی های کمدی و مردان مسن به حساب می آمد. سرانجام وی در 10 شهریور 1392 در تهران در گذشت و جامعهی هنری به سوگ او نشست و بار دیگر هنرمندی بزرگ را از دست دادیم روحش شاد یادش همیشه جاودان
از کارهای شاخص ایشان میتوان به طور مختصر به موارد زیر اشاره کرد:
وودی آلن در "پول را بردار و فرار کن"، "آنی هال"، "عشق و مرگ"، "موزها"، "خواب آلود"، و.
فرانکو فرانکی در فیلمهای "چیچو و فرانکو"
بود ابوت در فیلمهای "ابوت و کاستلو"
بورویل در "دایره سرخ"، و.
استن لورل در چند فیلم
چارلی چاپلین در "دیکتاتور بزرگ" (دوبله دوم)
مایکل رنی در "دزیره" (دوبله اول)
کلود رینز در "کازابلانکا" (دوبله اول)
دنی کی در "دلقک دربار"
والتر ماتائو در "معما" (دوبله اول)
ویکتور جوری در "معجزهگر"
جوئل گری در "کاباره"
مل بروکس در "زین های شعلهور"
کالین بلیکلی در "مردی برای تمام فصول" (دوبله دوم)
میکی رونی در "کریسمس در خانه"
"رئیس بزرگ" (در نقش دوست بروس لی)
"تابستان گرم و طولانی" و بسیاری دیگر
پرویز فنی زاده در "قدغن"
جهانگیر فروهر در "گوزنها"
سروش خلیلی و محمد ورشوچی در "هزاردستان"
پروین سلیمانی! در "دایی جان ناپلئون"
سریال "معما" (کاراگاه کمپیون) در نقش های متفاوت
سریال "جنگجویان کوهستان" در نقش هوسانگ ببر
سریال "افسران پلیس" در نقش جووانی
سریال "وروجک و آقای نجار" در نقش وروجک
کارتون "رابین هود" در نقش پرنس جان (دوبله دوم و سوم)
کارتون "گربه های اشرافی" در نقش ادگار، پیشخدمت خبیث
کارتون "گوریل انگوری" در نقش بیگلی بیگلی
کارتون "پسر شجاع" در نقش روباه
کارتون "بلفی و لی لی بیت" در نقش عموی بلفی و مارجی پیر
کارتون "بینوایان" در نقش تناردیه
کارتون "کاراگاه گجت" در نقش گجت
کارتون "قلعه هزار اردک" در نقش کنت دراکولا
کارتون "بچه خرس های قطبی" در نقش گالار، خرس بدجنس
دلتنگ صداى زیبا ، مهربان ، شیرین و بسیار دوست داشتنى ات هستیم، جایتان در دوبله خالى است
روحشان قرین شادی ولطف الهی
جهت مشاهده وگفتگوی اصغر افضلی در برنامه هنر دوبله لینک زیر کلیک کنید.
خود را از طبقه ی سادات ومعتقد به مذهب شیعه معرفی کنند ، استفاده از عمامه ی سبز در میان عده ی زیادی از مردم رواج یافت . در این دوره شاهان وسایر منسوبان نزدیک به آن ها از عمامه سبز با تاج یا جقه ای از جواهر که در قسمت جلوی بر سر می گذاشتند وعده ای از مردم کماکان عمامه های سابق خود را مورد استفاده قرار می دادند. درباره لباس مردم تهران تا قبل از ظهور اسلام متاسفانه اطلاعات چندان دقیقی در دست ندارم ولی کلیه اسناد ومدارک موجود دلالت دارد مبنی براینکه بعدازظهور اسلام ،ایرانیان به دلایلی استفاده از عمامه را به کلاه هایی که تا آخر زمان در بینشان مرسوم بود ترجیح می دادند واین موضوع فکر کنم تا زمان سلطه ی عثمانی ها بر ایران دوام داشت وعثمانیان علیرغم اینکه کوشیدند تا تغییراتی در پوشاک مردم تهران بوجود آورند،معهذا توفیق کسب نکردند.اما در زمان صفویه که شاهان آن اصرار داشتند تا
در دوره افشاریه و زندیه ،عمامه های سبز رنگ جای خود را به شال های ترمه ای داد که در اطراف کلاه پیچیده می شد واین روش بعدها مورد تائید آغا محمد خان قاجار قرار گرفت وپس از وی فتحعلی شاه وناصرالدین شاه نیز مخالفتی به آن نشان ندادند وبه این ترتیب شال کلاه »به صورت بخش لایتجزای پوشاک مردان ایرانی درآمد.
در آن زمان کلاه برای مرد به منزله چادر و پوشش مثل ن بود و به همان نسبت که ممکن نبود زنی بدون چادر در ملاءعام ظاهر شود،مردی هم که کلاه بر سرنداشت در کوچه وبازار دیده نمی شد.
در آن زمان ،سربرهنگی مرد،علاوه بر آنکه نشانه بی ادبی وبی وقاری بود،مطابق روایات (مجهول یا معلوم )موجب ننگ ،فقر،بی آبرویی،اختلال حواس و دیوانگی محسوب می شد . چنانکه جز دیوانگان سایر مردم عادی بدون کلاه دیده نمی شدند وحتی کسانی که استطاعت خرید کلاه نداشتند،سر خود را با دستمال ،شال یا نظایر آن می بستند ودر مجموع ،ضمن آنکه کلاه را نشانه ی مردی و مردانگی می دانستند،نداشتن آن را موجب اهانت به خود محسوب می داشتند وبه همین سبب هم بود که شاًن هرمردی در اجتماع نسبت مستقیم با کلاهی که بر سر می نهاد داشت وضرب المثلی هم ورد زبان مردم بود که می گفتند :کلاه را به خاطر سردی وگرمی بر سر نمی گذارند واز دشنام های غلیظشان به هنگام خودستایی این بود که :اگر نتوانم چنین وچنان کنم ،کلاهم را برمی دارم ولچک .را به سرم می بندم !
گذشتگان ،کلاه را از آن جهت ضروری می دانستند که سر»را سلطان وفرمانده ی بدن به حساب می آوردند ومعتقد به رعایت حرمتی هرچه بیشتر برای این عضو بودند وبه این ترتیب بود که استفاده از کلاه از حالت یک عادت خارج شد وبه صورت ضرورتی اجتناب ناپذیر در آمد . تا جایی که حتی هنگام خواب عرق چین هایی بر سر می گذاشتند تا سرشان نماند وبرای روزها نیز معمولاً در زیر کلاه عرق چینی بر سر می گذاشتند تا چنانچه بنابر ضرورتی ناچار به برداشتن کلاه خود شدند،چیزی بر سر داشته باشند.
در رابطه با همین امر ،کلاه دوزها وکلاه مال ها در آن زمان بازار بسیار پر رونقی داشتند واز روی چشم وهم چشمی هم که شده بود،مردم سعی میکردند وضع کلاهشان بهتر از همدیگر باشد وکار این رقابت ها به جایی رسید که در دوره محمد علیشاه ،از یک سو به منظور صرفه جوئی در هزینه ها واز سویی دیگر به دلیل آنکه طول کلاه ها بی رویه زیاد شده وحتی در مواردی مایه ی مسخره گی واستهزا می شد،مقرر گردید کلاه هایی که گاه طولشان به نیم ذرع یعنی در حدود 52سانتی متر یا سه چارک (نزدیک به ،75سانتی متر)می رسید کوتاه شود وصد البته این امر وسیله ای گردید تا آن زمانی که عده ای جزمداحی شاه هنر دیگری نداشتند،فی الفور دست به قلم ببرند وآن را با مدیحه ای بیامیزند که معروفترین اینگونه اشعار ،شعری است که فکر کنم ازمیرزا عباس فروغی باشد که البته مطمئن نیستم که در جائی از آن آمده بود:
کلاه سروقدان بسکه سربلندی کرد
به حکم شاه جهان کرده اند کوتاهش
معروف ترین کلاه هایی که مردم آن زمان بر سر می گذاشتند کلاه های نمدی با کیفیت های مختلف بود ونوع مرغوب این گونه کلاه ها ،کلاهی بود که از کرک شتر تهیه می شد ونوع دیگری از آن فینه »نام داشت که در انتها متصل به یک منگوله بود وبه انظمام شالی که دور آن می بستند ،مورد استفاده مداحان قرار میگرفت و معمولا تجار وبازرگانان ودیگر کسانی که میخواستند تمول ومکنت خود را به رخ یکدیگر بکشندفینه» هایی با عمامه شیر وشکری بر سرمیگذاشتند.
کلاه پوستی به اشکال مختلف نیز خواستاران وحریداران متعددی داشت ومعمولاً قیمت کلاه آنطوریکه حقیر شنیده ام در آزمان بین سه قران تا سه چهار تومان بود وبا توجه به اینکه در سال های اخر سلطنت ناصرالدین شاه قیمت یک من نان از یک قرآن نمی کرد .این را بخاطر آن خدمت مخاطبین ودوستان عزیز عرض کردم که به خوبی می توان دریافت که مردم تهران چه هزینه ای را صرف خرید کلاه برای خود میکردند.
واما تن پوش مردان
خدمت دوستان عرض کنم در تهران قدیم تن پوش بسیاری از مردان جبه » بود .شاید برای بعضی ازدوستان بزرگوار جای سوال باشد ویا با نام جبه آشنائی نداشته باشند .خدمت سروران عارضم که جبه لباسی بلند وگشاد که قبل از عمومیت یافتن دین اسلام فقط در میان اعراب متداول بود.با اینهمه ،گروهی از محققان به حدس وگمان نوشته اند که جبه لباسی ترکمنی است وشواهد وقراین نشان می دهد طرز برش ودوخت آن از افغانستان به خراسان آمده وچون تن پوش راحتی بود ودوام خوبی هم داشته به تدریج مردم دیگر نقاط کشو واز جمله تهران به آن روی خوش نشان داده ومصرف کننده اش شده اند وهمین امرباعث شده تا جبه به صورت لباس رسمی مردان در آید.
جبه های طبقات مرفه معمولاً از جنس ماهوت اعلا دوخته می شد وطبقات متوسط وفقیر که استطاعت وتوانایی خرید ماهوت نداشتند از پارچه های دستباف ایرانی نظیر برک وچوخا برای خود جبه می دوختند وهریک از مردان در زیر جبه یا در مواردی بر روی آن ،شالی به کمر می بستند که کار جیب را انجام می داد وکیف پول ،کیسه توتون ،چپق ،قوطی سیگار ،انفیه دان و خود را لای آن می گذاشتند.
پیراهن مردان بیشتر عبارت از پارچه ای نخی بود که بدون یقه دوخته می شاد و ندرتاً افرادی از پارچه های ابریشمی برای دوختن پیراهن استفاده میکردند وپای افزار مردان به تناسب توان مالی هریک عبارت از گیوه ،چاروق ،نعلین یا کفش های چرمی بود.
بعداز کودتا سوم اسفند 1299 وبه موازات سایر دخالت هایی که در شئون مختلف به مرحله ی اجرا گذاشته شد ومامورین دولتی مم شدند کلاه ها را از سر مردم بردارند وکلاه پهلوی »را که هیاتی کاملا غیر ایرانی ونامتناسب داشت جانشین آن سازند وکت وشلوار را جایگزین قبا ،عبا وجبه های رایج در بین مردم نمایند.
خدمت دوستان عرض کنم این دستور شتابزاده که در شهرها اداره نظمیه (نیروی انتظامی فعلی) ودر روستاها اداره امنیه (پاسگاه فعلی )عامل اجرائی آن بودند، از همان نخستین روزهای صدورش وسیله ای برای اعمال قدرت،خودسری وتسویه حساب های خصوصی مامورین دولت با مردم شد وکار این ابزار سلیقه ها به جایی رسید که به گفته معمران :قبائی بر اندام کسی نمی دیدید که دامن آن را با قیچی وچاقو نبریده باشند وشال وعبایی بر دوش کسی نمی دیدید که آن را ازهم ندریده یا مصادره ننمایند وبدین ترتیب بود که شال وقبا پوشان وعبا ولباده دارهای پیشین در ردیف مرتجعین قرار گرفتند وچه کلاه ها که از سر محترمین برداشته شد وبه زیر پا لگدمال گردید ودر گل ولای لجن افتاد وچه شبکلاه ها ودیگر سرپوش ها که آغشته به کثافت ونجاست گردید وبر سر صاحبش گذاشته شد وکار چنین جسارت هایی تا آنجابا لا گرفت که ابتدا عمامه های شیر وشکری تجار،بعدا عمامه های سبز مداحان ودر نهایت عمامه های سیاه وسفید علما واهل منبر را در کوی وبرزن از سرشان برمی داشتند واز جملاتی که همزمان با تغییر بر سر زبان ها افتاده بود ،به این جمله می توان اشاره کرد که مردم می گفتند،هم کلاهمان را برداشتند وهم کلاه سرمان گذاشتند!
نمونه لباس مردان ایرانی پس از تبدیل کلاه پهلوی به کلاه شاپو
مردم تهران قدیم ،همانگونه که هم اینک نیز در بسیاری از روستاهای کشورمان مرسوم است صبح ها، خیلی زود وتقریبا همزمان با روشن شدن تدریجی هوا از خواب بیدارمی شدند و زندگی اجتماعی شان را آغاز میکردند ویکی دوساعت بعد از غروب آفتاب هم آماده خوابیدن می شدند وعلت این مساله ،سوای آنکه کاری برای انجام دادن در شب نداشتند. یکی هم عدم برخورداریشان از وسایل کافی ولازم جهت روشن نگاهداشتن خانه ومحل کارشان بود وطبیعی است که این وضعیت ارگ سلطنتی را نیز شامل می شد. تا اینکه اولین کارخانه ی ایجاد روشنایی ،به کوشش واهتمام حاج امین الضرب در خیابان باغ وحش (امیرکبیر فعلی )نصب وآماده بهره برداری گردید وبه همین مناسبت نام خیابان به چراغ تغییر یافت.
اولین کارخانه ی تولید روشنایی که به وسیله گاز کاربیت سوخت مورد نیاز جهت روشنایی ارگ سلطنتی وچند معبر تهران را فراهم می ساخت ،عبارت بود از چند دیگ که در آنها، با پیچ ومهره هایی باز وبسته می شد. از این دیگ ها ،لوله هایی مسین که منتهی به فانوس هایی دیواری می شد به داخل در اندرون و چند عمارت سلطنتی وتعدادی از خیابان اطراف آن کشیده شده بود ونحوه کارش چنین بود که هر شب مقداری کاربیت در داخل دیگ ها ریخته وبر روی آن آب می ریختند .بعد در دیگ ها را بسته وآن را آماده ی کار می ساختند . به این ترتیب گاز استیلن حاصل از تجزیه ی کاربیت در لوله ای که دارای شیری در قسمت پایین فانوس ها بود جریان می یافت وبرای روشن کردن فانوس ها کافی بود شیر گاز فانوس ها را باز وشعله ی کبریت را به آن نزدیک می کنند تا مشتعل شود.
خدمت دوستان عرض کنم این فانوس که از نظر شکل ظاهری حالتی شبیه به چراغ جلوی اتومبیل های فعلی داشت شعله ای قوی ونوری سفید،همراه با بویی بسیار زننده به دست می داد .با اینهمه ،از تاریکی مطلق بهتر بود.اما همانگونه که قبلا اشاره شد،امکان استفاده از آن برای همه ی مردم وجود نداشت .
کارخانه چراغ گاز که از سوغات های اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگستان بود.اگر چه توانست روشنایی داخل ارگ ویکی دو خیابان اطراف آن (نظیرارگ وناصریه و.)را تامین نماید،اما طولی نکشید که مردم از روی نا آگاهی وشاید در اعتراض به انحصار طلبی های شاه واعوان وانصارش ،چراغ خیابان ها ولوله های گاز خیابانی را از بین بردند وخود کارخانه نیز بعد از کوتاه مدتی به دلیل استفاده نا صحیح از کارافتاده ودوباره وضع به شکل اول درآمد .
خدمت دوستان عارضم تا قبل از ایجاد این کارخانه وحتی هنگام بهره برداری از آن ،مردم عادی از چراغ های لامپای شیشه ای وچراغ های گردسوز برنجی یا ورشویی برای تامین روشنایی استفاده می کردند وطبقات کم درآمد که امکان تهیه ی نفت برایشان وجود نداشت از روغن چراغ برای تولید روشنایی استفاده میکردند.به این طریق که ظرف سفالی لوله داری را به همین منظورساخته شده بود پر از روغن نموده ،یک فتیله ی از لوله ی آن عبور می دادند وبا آتش زدن فتیله خانه شان را روشن میکردند وکسانی هم که تا این حد فقیر نبودند وامکان خرید روزی یکی دو لیتر نفت را داشتند،اما قادر به خرید لامپا،گردسوز وفانوس نبودند،معمولا یک قوطی حلبی دردار را پر از نفت نموده وفتیله ای از سوراخ وسط در آن وبا ریختن نفت در قوطی وآتش زدن فتیله ایجاد روشنایی می نمودند.
چراغ موشی وشب های چراغانی
از این نوع چراغ ها که به چراغ موشی شهرت داشت ،گاهی برای چراغانی شهر یا روشن کردن معابر جهت عبور دستجات عزادار در ماه های محرم وصفر نیز استفاده می شد وشیوه ی کار به این صورت بود که تعدادی چراغ موشی را که معمولا هم دارای قلاب کوچکی بود از نخ گذرانده واز یک طرف معابر به طرف دیگر نصب میکردند برای تامین روشنایی مجالس ومهمانی های رجال و اعیان وهمچنین چراغانی نیمه ی شعبان از یک یا چند جار چند شاخه ی بلورین که پایه دار وبر یک محور فی آویزان بود استفاه می شد وشمع هایی که در داخل آن قرار می گرفت در آویزه ها منعکس می شد ومنظره ی ریبایی تولید میکرد.
در آن زمان ،اکثر اعیان واشراف ودیگر کسانی که دستشان به دهنشان می رسید برای حرکت شبانه در شهر دارای یک نفر جلودار بودند که فانوس کش نامیده می شد.وظیفه ی فانوس کش که با کلاهی از ماهوت مشکی بدون لبه در جلو اسب والاغ ارباب !خود حرکت میکردند این بود که فانوس کاغذی استوانه ای شکل وبزرگی را که شمعی در داخل آن می سوخت حمل کنند تا راه روشن شود وناهمواری وچاله چوله های معابر باعث زمین خوردن اعیان واشراف وافراد خانواده شان که پیاده حرکت می کردند،نشود.
مدتی بعد،مسئولان مربوطه برای روشن ساختن شهر در شبها، تدبیری اندیشیدند وحکم کردند که صاحب هرخانه فانوسی جلوی در منزلش بیاویزد.ولی طبیعی است فقط عده ای کمی از صاحبحانه توانستند این دستور را اجراکنن وبقیه ی مردم که حتی توانایی واستطاعت روشن نگاهداشتن داخل خانه های خویش را نیز نداشتند ،نسبت به آن بی تفاوت ماندند واداره ی بلدیه که کار شهرداری امروز را انجام می داد ،ناچار شد تعدادی فانوس خریداری وتعدادی چراغچی جهت این منظور استخدام نماید،هر محله دارای یک چراغچی بود که وظیفه داشت هنگام تاریک شدن هوا فانوس هایی را که در اختیار گذاشته شده بود روشن کند ودر نقاط معینی بیاویزد وتا صبح مراقب بماند که کسی آن ها را سرقت نکند وهنگام روشن شدن هوا آن ها را خاموش وجمع آوری نماید.
در چهار سوق بزرگ وچهار سوق کوچک بازار که محل کسب وکار تجار وانبارکالاهای تجارتی بود ونیاز به محافظت بیشتری داشت ،طناب هایی از سقف آویزان کرده وشب ها تعدادی چراغ زنبوری به آن ها می بستند.
ورود اولین کارخانه برق
در دوره مظفرالدین شاه قاجار ،حاج حسین امین الضرب که از همراهان شاه در سفر وی به روسیه بود یک دستگاه موتور برق خریداری وبا جلب موافقت اداره بلدیه ی وقت ،در اول خیابان چراغ گاز نصب کرد وبه این ترتیب خود به خود نام خیابان گاز به چراغ برق تبدیل شد که هنوز هم عده ای خیابان امیر کبیر را با همین نام مورد اشاره قرار می دهند.
در باره نحوه ی خرید این کارخانه ی برق که چهارصد کیلو وات نیرو داشت ودارای دو پست ترانسفورماتور (یکی در در اول خیابان چراغ برق ویکی در محل چهار راه سیدعلی )بود شنیده ام که :
امین الضرب ،در یکی از روزهایی که مشغول قدم زدن در خیابان های روسیه بود چشمش به کارخانه ی برق شهر افتاد وچون تا آن روز چنان چیزی ندیده بود ،با اشتیاق مشغول تماشای آن شد ونگهبان کارخانه که از توقف بیش از حد او تعجب کرده بود پرسید :مگر میخواهی کارخانه را بخری که با این دقت نگاهش میکنی ؟
امین الضرب که اصفهانی شیرین لهجه ودرعین حال بذله گویی بود جواب داد:اگر نو باشد وارزان هم بدهید حتما میخرم .
در همین حال صاحب کارخانه از راه رسید و وقتی از جریان مطلع شد ،نگاهی از روی تمسخر به قبای دراز و وصله دار و عمامه ی شیر و شکری ژولیده امین الضرب انداخت وبه شوخی گفت این کارخانه به دردت نمی خورد ،ولی اگر کارخانه ی نو لازم داشته باشی قیمتش پانصد تومان است ومن می توانم یکی از آن ها را برای تو تهیه کنم .
مساله کم کم شکل جدی به خود گرفت وامین الضرب قولنامه ای نوشت و بیعانه آن را نیز به یکی از تجار ایرانی مقیم روسیه حواله کرد ومدتی بعد بقیه ی بدهیش را پرداخت وکارخانه ی خریداری شده را به تهران آورد.
کارخانه برقی که امین الضرب به تهران آورد،در واقع جزو نخستین کارخانه های معتبر واساسی ایران که به وسیله ی نفت کار می کرد وپروانه ای به قطر پنج متر داشت وبا حرکت همین پروانه بود که برق تولید می شد.مردم تهران که این پدیده ی عجیب وغریب موجب حیرتشان بود واکثرا باور نمی کردندگردش یک پروانه فی بتواند تولید روشنایی نماید،هنگام غروب که موقع به کار افتادن موتور برق بود ودر اطراف محل استقرار آن جمع می شدند و به اظهار نظرهای مختلف می پرداختند .با این وجود هیچکدام از آن رغبت و تمایلی به استفاده از برق جهت روشنایی منزل و محل کارشان در شب ها از خود نشان نمی دادند وتنها فایده ی کارخانه برق این بود که علاوه بر روشن ساختن عمارت شاهی ،چند خیابان اطراف ارگ را نیز از سر غروب تا آخر شب روشن میکرد.
اندک اندک عده ای از کسبه ی خیابان های ناصریه ،چراغ برق وباب همایون راغب به استفاده از برق شدند،اما هیچکدام حاضر به خرید انشعاب برق نبودند.بلکه میخواستند در برابر پرداخت مبلغی مشخص هر وقت که دلشان بخواهد از برق استفاده کنند.
به دنبال اظهار تمایل این عده ،اداره بلدیه (شهرداری)که انجام دهنده ی امور مربوط به کارخانه ی برق شخصی امین الضرب بود ،ترتیبی داد تا مامورین مربوطه هر شب سیمی به محل کسب دکان دارهایی که مایل به استفاده از برق هستند کشیده ودر پایان شب بر حسب تعداد لامپی که در مغازه ی آنان روشن بوده مبلغی را دریافت نماید.
حقیر از قدیمی ها شنیده ام آن زمان قیمت هر لامپ چهل وات شبی چهار شاهی بود وخیلی شب ها هم اتفاق می افتاد که هیچکدام از کسبه حاضر به استفاده از برق نمی شدند.با این وجود،امین الضرب بدون آنکه نا امید شود مدتی بعد دومین کارخانه ی برق را وارد کشور ساخت ودر خیابان ری فعلی ،نصب نمود .
عدم استقبال مردم از نیروی برق تا سال 1313شمسی دوام یافت وتا سال مورد اشاره فقط یازده مشترک از نیروی برق استفاده میکردند.
اولین کارخانه برق دولتی ،ظاهرا در همین سال در خیابان ژاله نصب و آماده بهره برداری شد وعملیات سیم کشی هوایی و کابل کشی خیابان های مرکزی شهر آغاز گردید.مامورین اداره برق (که آنوقت اداره ی روشنایی نامیده می شد ویکی از ادارات تابعه بلدیه بود)برای سیم کشی هوایی نچار بودند به دیوار برخی از خانه هایی که در مسیر واقع می شد مقره هایی بکوبند،ولی ساکنین خانه ها و هم چنین صاحبان آن ها در بیشتر موارد بشدت از اینکار جلوگیری می کردند و مشکلاتی برای کارکنان
اداره ی روشنایی به وجود می آوردند.در این زمان ،اداره ی روشنایی برای تشویق مردم به استفاده از برق وهمکاری آنان با مامورین سیم کشی اعلام نمود که حاضر است بدون دریافت هیچ هزینه ای به شهروندان انشعاب برق بدهد. ولی مردم که از دور ونزدیک شنیده بودند برق خطرناک است وانسان را می گیرد ومی کشد،زیربار پیشنهاد جدید نرفته وکماکان به مقاومت خود ادامه دادند. مدتی بعد،اعلام گردید که چنانچه کسانی مایل به استفاده از برق باشند، یک دستگاه کنتور مجانی نیز به آنها هدیه داده خواهد شد،اما این پیشنهاد هم طرف توجه تهران نشین ها قرار نگرفت .سر انجام در سال 1316،اداره بلدیه مجبور شد صدور جواز کسب مغازه داران یا تمدید پروانه ی اشتغال آنان را منوط به دریافت انشعاب برق نمایدوتازه از آن زمان بود که عده ای از صاحبخانه ها که تصور میکردند بعداز مجبور ساختن کسبه به دریافت انشعاب برق ،نوبت به آنها خواهد رسید ومجبور خواهند بود برق را به خانه ی خویش راه دهند .
میدان بهارستان تا پیش از تشکیل مجلس شورای ملی، از جمله اراضی باغ نگارستان بود. باغ نگارستان در سمت شمالی میدان، در دوره فتحعلی شاه، ساخته شد و محمدعلی شاه نیز سالها در آن زندگی کرد. محوطه مرکزی باغ نگارستان، یعنی میدان مختص مراسم آتش بازی در اعیاد و مراسم قربانی شتر بود. مشهورترین بنای پیرامون این میدان عمارت و باغ بهارستان در قسمت شرقی آن است که صاحب اصلی آن حاج میرزاحسینخان قزوینی، سپهسالار و صدر اعظم دوره ناصری، بوده است. میرزا حسین خان درسال 1288 ه. ق، اراضی وسیعی را برای احداث باغ و خانه مسی و مسجدی شامل مدرسه و مکتب و کتابخانه خریداری کرد. طرح و نقشه بنای عمارت و باغ را مهندس فرانسوی، فال یوس بواتان، ریخت. او همان مهندسی است که طرح باغ و پارک ظلالسلطان را، که امروزه به آموزش و پرورش تعلق دارد، ریخته بود.
میدان بهارستان بارها دچار تغییر شکل شد و از آن جا که مجلس شورای ملی در ضلع شرقی میدان واقع است، میدان همواره مرکز تجمع و تظاهرات ی مردم بوده است. از مهمترین وقایعی که در این میدان اتفاق افتاد واقعه به توپ بستن مجلس، توسط محمدعلی شاه، است که می توان به آن اشاره کرد. همچنین تظاهرات مردم علیه خلع دکتر محمد مصدق از نخستوزیری و عملیات کودتای 28 مرداد سال 1332، از دیگر وقایع مهم میدان بهارستان است.
توپخانه مرکز تهران
محوطه وسیعی که هم اینک در فاصله خیابان های امیرکبیر،ناصر خسرو ،لاله زار،فردوسی و باب همایون قرار گرفته و عملا حکم حیاط شرکت مخابرات را دارد و قبلا یعنی بعداز انقلاب به وسیله نرده هایی آهنین محاط شده بود که فعلا اون نرده ها برچیده شده است ،در گذشته هایی نه چندان دور به میدان توپخانه شهرت داشت ومرکز تهران به حساب می آمد و قسمتی از ارگ سلطنتی بود.
ژاک موریه » نایب سلطنت سفارت انگلیس که صاحب تالیفات متعددی در باره ایران و ایرانیان است و در فصول گذشته گوشه هایی از یادداشت هایش پیرامون تهران قدیم مورد نگرش قرار گرفت ،در خصوص این میدان که در دوره قاجاریه تنها راه ورود به ارگ و قسمت جنوبی شهر محسوب می شد نوشته است :ما ابتدا به میدان وسیعی که پیش از میدان ارگ قرار گرفته بود گام نهادیم .در آنجا قشون زیادی در چهارراه طرف میدان گذاشته بودند.چون وارد کاخ شدیم ،از دالان تنگ و تاریک ممتدی گذشته ،آنگاه به فضای کوچکی رسیدیم .
یکی دیگر از مامورین انگلیسی به نام ژرژکیل »که وی نیز در زمان فتحعلی شاه و بعد از ژاک موریه دیداری از ایران داشته و این میدان را دیده نوشته است :
ما یک ساعت از وقت خود رابه تماشای کاخ گذراندیم .دروازه به بیرون ،به طرف میدان وسیعی باز می شود که در آن چندین توپ به اندازه های مختلف قرار ندارد.در وسط میدان نیز توپ عظیمی به چشم می خورد که از لطفعلی خان (آخرین پادشاه سلسله قبلی ) به غنیمت گرفته شده است .بر سر در هریک از چهار راه دروازه تصاویر رنگین بزرگی دیده میشود که از کاشی لعابی درست شده و واقعا شکل بسیار عجیبی دارد.در یکی از این تصویرها ،رسم منقوش گردیده که با فید مبارزه می کند.»
تجدیدبنای توپخانه
در سال 1267 هجری قمری ،هنگامی که به دستور میرزا تقی خان امیر کبیر حصار ارگ سلطنتی تغییر کرد،محمد ابراهیم خان وزیر نظام ،مامور تجدیدبنای میدان توپخانه شد و رسما نیز توپخانه برای آن تعیین گردید.
در سال 1271 هجری قمری بار دیگرحجره های توپچی هارا مرمت کرده وضمن ایجاد انبار فراشخانه در محوطه آن ،نسبت به آبادی و نظمش همت گماشتند .ولی چون اصولا میدان مزبور تنهاگذرگاه مردم و چارپایان از شهر به داخل ارگ سلطنتی محسوب می شدو به علت سنگفرش نبودن و وجود توپ ها ،محل پر رفت وآمد کثیفی در مدخل کاخ های سلطنتی به وجود آمده بود،
در سال 1281 هجری قمری اقدامات تازه ای برای پاکیزه وزیبا نمودن آن به عمل آمد.بعدهاساختمان بلدیه تهران (شهرداری تهران )در ضلع شمالی میدان بنا گردید.ومیرزا قهرمان خان امیر لشگر(وزیر گمرکات ناصرالدین شاه )عمارت وسیع وبسیار مجللی در ضلع شرقی میدان احداث نمود و سر در
ایوان آن را که به سوی میدان باز می شد با گچبری های جالبی زینت داد و همین ساختمان عظیم بود که بعدها تغییر شکل داد و محل استقرار بانک شاهی قرار گرفت.
در اینجا بی مناسبت نیست به نقل از سفرنامه ارنست اورسل »فرانسوی کیفیت جالب میدان توپخانه ورفت وآمد کاروان و مردم در آن مورد مرور قرار گیر.اورسل نوشته است :در مرکز شهر یک میدان وسیع به شکل مستطیل ،میان دیوار خارجی ارگ و دیوار ه های قورخانه به نام میدان توپخانه واقع شده که شش خیابان اصلی شهر با پاسگاه های زیاد پیاده نظام به آن منتهی می شود.انسان در این شهر به هر سویی بخواهدبرود،میدان توپخانه نقطعه عزیمت سر راست وبسیار مناسبی است .در وسط میدان چند درخت تنومند روی حوض بزرگی سایه انداخته ودر چهار گوشه این حوض ،چهار قبضه توپ که شاه عباس از پرتغالی ها در هرمز به غنیمت گرفته بود گذاشته شده ،دور میدان دیوارهایی کشیده و روی دیوارها را با رنگ های سرخ وسبز نقاشی کرد ه اند.ضمنا با گچبری نیز تصاویر گلوله وسربازان مسلح را مجسم کرده اند.دروازه توپخانه ودروازه ناصریه که مدخل خیابان شمس العماره (موازی با خیابان الماسیه )است ،دو نمونه بسیار زیبائی از معماری جدید ایران به شمار میرود.این دروازه ها مرکب از سه اتاق مرتغع است که در بالای آنها مناره های باریک وکشیده ای قرار دارد.
میدان توپخانه چندین دروازه داشت که مهمترین آنها دروازه دولت بود.این دروازه از بنای چند طبقه ای به اطاقها وایوان های طلائی ورنگ شده ،مزین به کاشی هائی که ارزش هنری آنها از کاشی های دوره قبل پائین تر است تشکیل یافته بود .به جای این کاشی ها،قدیمی مرمر بکار میبردند،تنزل و انحطاط ذوق در احداث بناهای عظیم وساختمانهای جدید که در پایتخت بنا می شد کاملا مشهود بود .
دروازه دولت به خیابانی باز می شد که در روزهای جشن آن را چراغانی میکردند.این خیابان مانند همه دیگر تهران به سه قسمت تقسیم شده بود،وسط خیابان اختصاص به پیاده ها سواره ها وحمل بار وبنه داشت .در دو طرف خیابان پیاده رو هائی پیش بینی شده بودکه در آن حیوانهای بارکش رفت وآمد میکردند.برای محافظت درختان ،در فاصله معینی میخ های بزرگی به زمین می کوبیدند و از میان آنها میله هائی آهنی گذرانده بودند.
در انتهای این خیابان قصر شاه واقع شده بود.که بتدریج توسط سلاطینی که در آن ست کرده بودند به زیبائی و وسعت آن افزوده شده بود.سر در مقابل قصربه میدانی باز می شدکه در اطراف آن باغهائی قرار داشت .در وسط میدان روی سکوئی توپ بزرگی که یادگاری از پیروزی بر دشمن وغنیمت جنگی بود مستقر شده بود.واز سابق محل (بست )وپناهگاه قابل احترامی بوده است .
در دوره مشروطه این میدان به دلیل نزدیکی به ارک سلطنتی و نیز میدان بهارستان بارها محل تجمع مخالفین مشروطه بود و واقعه توپخانه در اینجا اتفاق افتاد. از مهمترین اعدامهای صورت گرفته در این میدان میتوان به اعدام شیخ فضل اله نوری ، نایب حسین کاشی و اصغر قاتل اشاره نمود.شاید برای بعضی از دوسان نام اصغر قاتل مبهم ونا آشنا باشد بطور خلاصه عرض میکنم
علی اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل اولین قاتل زنجیره ای ایران به حساب میآید. قربانیان وی را اکثراً کودکان تشکیل میدادند . طی مدتی که در عراق زندگی میکرده ۲۵ کودک را به قتل رسانده و پس از مدتها زندان و پس از آخرین قتل در عراق به ایران میگریزد و در ایران هم مرتکب ۸ قتل میشود. وی در تاریخ ششم خرداد ۱۳۱۳ در تهران محاکمه و در ششم تیر ماه همان سال در میدان توپخانه به دار آویخته شد.
ساختمانهای پیرامون توپخانه
علیرغم آنکه میدان در ابتدا بهصورت یکپارچه طراحی و احداث گردید، ولی بعد از احداث، دستخوش تغییرات زیادی شد. ساختمانهای زیادی در اطراف آن ساخته و سپس تخریب شدند. ابتدا بنای ابتدایی و یکپارچه قبلی تخریب و در سمت شرق میدان ساختمان بانک شاهی ساخته شد. این ساختمان بعدها با تغییراتی به بانک بازرگانی (بعدها بانک تجارت فعلی) تبدیل شد. از میان ساختمانهای قدیمی میدان تنها این بنا هنوز پابرجا ماندهاست. در سمت غرب نیز ابتدا ساختمان نظمیه ساخته شد که بعدها تخریب و نوسازی گردید. در ضلع جنوب غربی نیز ساختمان راهنمائی ورانندگی ساخته شد.
در دوره پهلوی اول در جنوب میدان ابتدا ساختمان بی سیم جای ساختمان قدیمیتر تلگرافخانه را که فقط ۱۲ متر طول داشت و گنبد زیبایی بر سقف آن بود گرفت. این بنا نیز بعدها تخریب شد و وزارت پست وتلگراف ساختمان ۱۴ طبقهای را بجای آن ساخت که امروزه بزرگترین ساختمان اطراف میدان است در سال ۱۳۰۰ قمری ساختمان بلدیه (بعدها شهرداری تهران) در ضلع شمالی این میدان ساخته شد. در ضلع شمالی بنای شهرداری کوچه چهارمتریای قرار داشت. با تخریب ساختمان بلدیه و منضم شدن زمین شهرداری و کوچه پشت آن به میدان، مغازههایی که قبلا در این کوچه بودند به میدان مشرف شدند. ضلع شمالی میدان و مغازههای آن تا امروز به یادبود کوچه تخریب شده، پشت شهرداری» نامیده میشوند.
جدیدترین بنای احداثی در میدان بنای ایستگاه آتش نشانی و ایستگاه متروی امام خمینی (ره) است. موزه آثار استادعلی اکبر صنعتی (موزه سیزده آبان ) در ضلع غربی این میدان قرار دارد.
وضعیت فعلی
بخشی از فروشگاههای ضلع شمالی میدان (پشت شهرداری) امروزه به کار فروش دستگاههای صوتی اتومبیل گرفته شده اند. اطراف باب همایون بورس فروش کت و شلوار بوده و ضلع جنوبی میدان تقریبا بطور کامل توسط ساختمان بتنی ۱۴ طبقه مخابرات اشغال شدهاست. به واسطه انفجار یک بمب قوی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ و تخریب ساختمانهای اطراف، بخشی از این ضلع خالی از بناست.آنطوریکه اخیرا شنیده ام گویا شورای
شورای شهر تهران در نظر دارد تا پروژه ساماندهی میدان توپخانه را به مسابقه بگذارد.
میدان آزادی در قسمت غربی تهران قرار گرفتهاست و مسافرانی که از بزرگراه شهید لشگری به تهران وارد میشوند، به عنوان اولین نماد شهری این میدان و بنای مخصوص آن را مورد توجه قرار میدهند.
این میدان که قبل از انقلاب اسلامی سال 1357 میدان شهیاد نام داشت، به صورت بیضی ساخته شدهاست که در مرکز آن برج آزادی قرار گرفتهاست و در حاشیهی آن دو مسیر اتومبیلرو که در بعضی قسمتها به صورت دو طبقه ساختهشدهاست، قرار گرفتهاست. بین بنای برج آزادی و مسیرهای اطراف میدان نیز باغچههای چمنکاری شده به صورت شش ضلعی ساخته شدهاست.
میدان آزادی با مساحت 50000مترمربع پس از میدان نقش جهان اصفهان با مساحت 89٬600 مترمربع، بزرگترین میدان ایران است و برج آزادی با ارتفاع چهل و هشت متر، که یکی از نمادهای تهران است، در آن قرار دارد.
برج آزادی یا شهیاد، به عنوان نماد پایتخت ساخته شد. طراح میدان شهیاد مهندس حسین امانت بود. بر پایه نظرسنجی های انجام شده اکثریت شهروندان تهرانی برج آزادی را به عنوان نماد شهر تهران معرفی کرده اند.همچنین بر اساس همین نظرسنجی میدان آزادی، پس از موزه ها و کاخ ها، سومین جایی است که شهروندان تهرانی برای معرفی به بازدیدکنندگان خارجی دارای اولویت می دانند. از سال 1352 هجری شمسی تا سال 1357اسکناس های دویست ریالی ایران با تصویری از این برج چاپ و نشر می شد.
قشهء میدان دقیقاً از سقفمسجد شیخ لطف اله اقتباس شده، فقط به جای یک دایره، در اینجا دو بخش از دو بیضی با کانونهای متفاوت وجود دارند. اغلب طرحهای پروژه، از جمله این طرح را روحالله نیکخصال با نقشههای پیچیدهء هندسی و با الهام از نمونههای تاریخی و با چرخشی مدرن پرورانده است. گرچه نیکخصال در آن دوران دانشجوی سال سوم بود و در دفتر امانت کار میکرد، اما به گفتهء امانت <در هندسه نابغه بود> و بنابراین مسئولیت طرحهای اجرایی مقدماتی به او سپرده شد. البته طراحی سازهِ دانکن مایکل که ۸ Over Arup انجام داد، کمک شایانی به سازماندهی هندسی این طرحها کرد.تحلیل هندسی تناسبات برج آن را کوتاه و تنومند نشان میدهد. در واقع اگر برج بلندتر می بود و اگر سه دایره افقی با دایرههای عمودی همسان بودند، قطعاً اوجگیری برج بیشتر القا میشد و دیگر همچون هیکلی بدون سر و گردن به نظر نمیرسید. اما به هرحال، ارتفاع 45 متری برج که به دلیل نزدیکی به فرودگاه به طرح امانت تحمیل شده بود، او را محدود میکرد. بنابراین آنچه را که در ارتفاع نمیتوانست بهدست آورد، با گسترش افقی ستونها و عظمت شکلهای توخالی قسمت پایین جبران کرد.
و امابرج آزادی یکی از نمادهای شهر تهران است که در سال 1349 خورشیدی به دست معمارایرانی،حسین امانت با نام برج شهیاد ، طراحی و ساخته شد. این برج، پس از انقلاب اسلامی به نام برج آزادی» معروف گردیدهاست. تا به حال از هزینههای ساخت این برج سندی ارائه نشده است. در حال حاضر مجموعه فرهنگی و هنری برج آزادی تحت نظر بنیاد فرهنگی و هنری رودکی اداره میگردد. برج آزادی در ایران، نمونهای از نماد و نشانههای شهری است که معماری شاخص آن، تلفیق طاقهای معماری پیش از اسلام (دوره هخامنیشان و ساسانیان) و بعد از اسلام و تبدیل آن به نمادی زیبا به لحاظ معماری است. در این طرح، معمار حتی به جزئیات اجرای بنا و نحوه چیدمان سنگهای نما دقت وافری مبذول داشته تا در نهایت جزء جزء اجزا به کل واحدی بدل گردند.
برج آزادی به صورت یک یادمانی ساخته شدهاست و به عنوان یک نماد شهری مورد توجه استب ر پایه نظرسنجیهای انجام شده اکثریت شهروندان تهرانی برج آزادی را به عنوان نماد شهر تهران معرفی کردهاند.
تاریخچه برج آزادی به سال 1345 خورشیدی برمیگردد. در این سال طرح یک نماد شناسایی ایران میان معماران ایرانی به مسابقه گذاشته شد و در پایان طرح مهندس حسین امانت بیست و چهار ساله و دانشآموخته دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران برنده و برای ساخت برگزیده شد. عملیات ساخت برج آزادی در یازدهم آبان 1348 خورشیدی آغاز شد و پس از بیست و هشت ماه کار، در 24 دیماه 1350با نام برج شهیاد به بهره برداری رسید.
در کوران انقلاب اسلامی ایران اجتماعاتی در این میدان برپا میشد و پس از پیروزی انقلاب نیز برنامه پیشواز از آیتالله امام خمینی (ره) در بازگشت از پاریس به تهران در این میدان انجام شد و نام آن نیز از میدان شهیاد به میدان آزادی دگرگون شد.در هنگام انقلاب شعارهایی بر روی پایههای برج نوشته شد.
معماری برج آزادی تلفیقی از معماری دوران هخامنشی، ساسانی و دوره اسلامی است. این بنای سه طبقه دارای چهار آسانسور و دو راه پله و 286 پلکان است. در محوطه زیرین آزادی چندین سالن نمایش، نگارخانه، کتابخانه، موزه و. قرار دارد. طول این بنا 63 متر، ارتفاع آن از سطح زمین 45 و ارتفاع از کف موزه 5 متر است.گفته میشود در ساخت برج آزادی چهل و شش هزار قطعه سنک بریده و پرداخت شده به کار رفتهاست.
حسین امانت میگوید: این بنا به گذشتههای درخشان تاریخ ایران نظر دارد؛ به دورانی که ایران در ادبیات، هنر، معماری، صنایع دستی، علوم مختلف و خیلی چیزهای دیگر سرآمد بود. من میخواستم جمع بندی خودم از اینها را در آزادی ارائه کنم تا اگر کسی از خارج میآید یا حتی مردم ایران بدانند که این اثر به کجا و به کدام فرهنگ مربوط میشود.»
در این بنا، قوس اصلی وسط برج، نمادی از طاق کسری مربوط به دوره پیش از اسلام (دوره ساسانی) است و قوس بالایی که یک قوس شکستهاست از دوران بعد از اسلام و نفوذ اسلام در ایران حرف میزند. رسمی ساز بهابی که بین این دو قوس را پر میکند، خیلی ایرانی است و من آن را از گنبد مساجد ایران الهام گرفتهام. اساسا تکنیک گنبد سازی در ایران خیلی جالب است و شما در هر مسجدی که میروید، یک چیز تازهای میبینید. در این گنبدها که نشانه نبوغ ایرانی است، معماران قدیم از قاعده مربع بنا وارد دایره گنبد شدهاند و این کار را با کمک رسمی بندیها و مقرنس کاریهای بسیار زیبا انجام دادهاند. در برج آزادی هم همین کار انجام شده. هندسه بنا یک هندسه مربع مستطیل است که از روی چهار پایه خود میچرخد و ۱۶ ضلعی میشود و بالاخره به صورت یک گنبد شکل میگیرد. البته شما این گنبد را از بیرون نمیبینید، اما از داخل برج قابل مشاهدهاست.»
دو طبقه داخل برج، یکی بالای قوس طاق اصلی و دیگری زیر گنبد است که با آسانسور به آن میرسید. این طبقه که به عنوان نمایشگاه طراحی شده با گنبدی از بتن سفید پوشیده شده. این گنبد مقرنس ایرانی را به نوع تازهای اجرا میکند و ارتفاع آن از بام آزادی بیرون میزند و از بام دیده میشود که با کاشیهای معروف ایرانی پوشیده شدهاست. مصرف بتن سفید در این قسمت و در سالن پذیرایی آن، در آن زمان یک کار جدیدی در ایران بود.»
این بنا سنگهایی دارد که در قسمت پایین برج 3٫2 متر طول و 1٫6 متر ارتفاع دارند و کار دست سنگتراشان است» این سنگها با بتن و آهن ضد زنگ به هم چسبیدهاند و پشت آنها یک سطح خشن است که روی آن نلغزند. ولی هر سنگی کنار سنگ دیگر با یک ماده قابل انعطاف بندکشی شدهاست. چیزی شبیه به لاستیک که قابل انعطاف است.
به گفته حسین امانت: نقوشی که در میدان هست و باغچهها و گل کاریها را شکل میدهد، از طرح داخلی گنبد مسجد شیخ لطف الله اصفهان الهام گرفته شده؛ منتها هندسه دایره گنبد تبدیل به بیضی شدهاست. روابط لگار بتمی جالبی در هندسه و ابعاد گنبد مسجد شیخ لطف الله هست که دانش عمیق ریاضی معماران ایران در دورههای گذشته را نشان میدهد.»
طرح آب نما و فوارهها هم ملهم از باغهای ایرانی است. همین طور شیب میدان با دقت و به منظور خاصی طراحی شده، حد ارتفاع برج آزادی 45 متر است؛ چون نزدیکفرودگاه مهر آباد قرار گرفته و نمیشود بلندتر از این ساخت. ولی من میخواستم وقتی به بنا نزدیک میشوید به طرف بالا بروید، در حالی که بالا بردن بنا ممکن نبود. ما برای این که مشکل ارتفاع را حل کنیم، یک سرازیری در میدان بوجود آوردیم. یعنی شما از طرف فرودگاه که وارد میدان میشوید به شکل سرازیر به برج نزدیک میشوید و میرسید به آن آب نمای دایره شکل و وقتی به بنا نزدیک میشوید، دوباره بالا میآیید. زمین زیر برج کاملا صاف است. این صافی و آن شیب میدان وقتی به هم میرسند، خطهای قوسی جالبی را ایجاد میکنند.»
نقشهای داخلی برج، تلفیقی از سنت و مدرنیسم است به خصوص سقف طبقه دوم. در ورودی برج، هریک از لنگههای سنگی درها، حدود 5/3تن وزن دارد. جنس این سنگها از گرانیت است. برج دو آسانسور دارد که از دیوارههای برج بالا میروند. آسانسور اول دو طبقه را طی میکند و به سقف سیمانی میرسد سپس از آسانسور دوم استفاده میشود. هیچ یک از سقفها بسته نیستند و همه آنها به فضای بالاتر راه مییابند.
محله سنگلج
محله ای كه امروزه تحت عنوان محله سنگلج شناخته می شود از شمال به خیابان امام خمینی ازشرق به خیابان خیام از جنوب به خیابان مولوی واز غرب به خیابان وحدت اسلامی محدود میشود.
در نقشههای بجا مانده از روزگار قاجار- برزین 1258- چهار محله عودلاجان، چالمیدان، بازار و سنگلج قید شده است. بعدها محلههای ارک و دولت به آن چهار محله اضافه شدند و وجه تمایز ایندو محله جدید، آن بود که اربابان قدرت و زورمداران روزگار در این دو محله در میان باغهای وسیع زندگی میکردند و هرگز تراکم جمعیت محلههایی چون سنگلج، چالمیدان و بازار را نداشتند. در این محلهها، از کوچههای تنگ، باریک و دراز خبری نبود و سکنیگزینی افراد سرشناسی همچون میرزا یوسف مستوفیالممالک و تصرفاراضی وسیع در قسمت شمالی تهران آن روزگار محلههایی چون بهجتآباد، یوسفآباد و حسنآباد شکل گرفتند.
گفته میشود که رضاشاه دراین محله بزرگ شده بود و اصرار داشت که برای از بین بردن سوابق خود، محل را تخریب کند. سابقه تاریخی سنگلج به سال1250 ه. ق ، است که برای استفاده منطقه مسی طراحی شد و ساخت آن بر عهده محمد تقی خان بوده است. امروزه در خیابان بهشت معماری قدیمی و جدید به چشم میخورد، اما خیابان بیشتر به مرکز اداراه های دولتی تبدیل شده است. سنگلج در عصر خود یکی از بزرگترین و آبادترین و پرجمعیتترین محلات تهران بود که تکیههای آن شهرت بسیاری داشت. تکیه مشهور قورخانه کهنه از جمله آنها است که در حال حاضر به خیابان قورخانه تبدیل شده و در آن اتصالات لوله و پیراهن و کت و شلوار به فروش میرسد. از تکیههای سنگلج چندین گذرگاه و خیابان انشعاب پیدا میکرد که خیابان شاهپور (وحدت اسلامی)؛ واقع در غرب سنگلج، یکی از آنها است. گذرهایمعروف آن نیز گذر تقی خان در شمال و گذر شریف الدوله در ضلع جنوبی است که به در خونگاه میرسید. محله سنگلج در روزگار گذشته، دارای یک یا چند کدخدا بود، مثل: حاج میرزا زکیخان که متصدی تدارکات و هزینه چراغانی و تنظیم امور دستههای عزاداریو حرکت آنها در روز عاشورا در چاله حصار بود. از اشخاص صاحب نام دیگر مانند آیت الله سید محمد طباطبایی و آیت الله سید عبدالله بهبهانی را، که از ان صدر مشروطیت و طراز اول دارالخلافهناصری بود، میتوان نام برد. از مشخصههای امروز این محله میتوان به تالار نمایش سنگلج اشاره کرد که در دهه 1340، ساخته شده است
دو گذر معروف این محله گذر تقیخان و گذر شریفالدوله بود که به درخونگاه منتهی میشد. چندین حمام بزرگ با خزینهها و چال حوضهای عظیم در سنگلج وجود داشت.
برخی محققین اصل کلمه سنگلج را سنگ و رج میدانستند که مربوط به سنگبندی و تقسیم آب میگردد. از رجال و افراد مشهوری که ساکن این محل بودند میتوان به آیتالله محمد طباطبایی و آیتالله عبدالله بهبهانی و شیخ کرنا (دلقک دربار ناصری) ـ میرزا زکیخان ـ کربلایی عباسعلی گمرکچی ـ شیخ فضلالله نوری ـ میرزا عبدالکریم وزیر ـ میرزا سید ابوالقاسم سلطانیالحکما نایینی ـ سیفالاطبا ـ آقاحسین نجمآبادی اشاره کرد. از مواقع شهرت این محل ملاقات نوروزی ناصرالدینشاه و آیتالله طباطبایی میباشد. موقع نوروز علمای درجه اول به ملاقات شاه میرفتند و سپس چند روز بعد شاه با پای پیاده و عبور از کوچه پس کوچههای محله سنگلج که راه کالسکهرو نداشت به منزل آیتالله میرفت. سید محمدصادق طباطبایی در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه وفات یافت و جنازه وی به شاهعبدالعظیم انتقال یافت و به مقبره مرحوم آقا سید صادق سنگلجی شهرت یافت.
بعد از فوت مرحوم سید و به زمان مشروطه این نهضت به رهبری آیتالله سیدمحمد طباطبایی ادامه یافت و جالب اینجاست که حاج شیخ فضلالله نوری از مخالفین مشروطه هم در همین محل ساکن بود که در زمان فتح تهران تعدادی تفنگچی سراغ او رفت و وی را در میدان توپخانه دار زدند و جسدش به قم انتقال یافت.
از دیگر شخصیتهای مهم این محله مرحوم عضدالملک نایبالسلطنه رئیس خاندان قاجار بود که در همین محله درگذشت.
این محله پر جمعیت و آباد در سالهای اولیه حکومت رضاشاه و با تقارن جنگ جهانی دوم رو به ویرانی نهاد و با ورود سربازان بیگانه به تهران برخی محلات به مانند سنگلج نابود و به محلهای ترسناک و متروکه مبدل گشت. در قسمتی از این محل با حفر سه حلقه چاه بزرگ به کوشش همسر علی رزمآرا (نخستوزیر وقت) و عدهای از بانوان خیـّر و همکاری شهرداری پارکی بزرگ احداث گردید که روز 25 اسفند 1329 افتتاح گردید. این محل 9 پاتوق داشت:بنامهای پاتوق نایب شعبان، نایب حسین، نایب رمضون، نایب باقر، نایب محمدعلی، نایب صحبت، نایب سید علیاکبر، نایب وهاب.متاسفانه نهمی را بخاطر ندارم .
خیابان ویلا، حد فاصل خیابان انقلاب و کریمخانزند، یکی از قدیمی ترین خیابانهای تهران است که از جمله مناطق اعیان نشین تهران نیزمحسوب می شده است. این خیابان به علت داشتن ویلاهای بزرگ و متعدد چنین نامی داشته است. البته متاسفانه ساختمانها و خانه های قدیمی ،جای خود را به آپارتمانهای چند طبقه داده اند. شاید چند خانه انگشت شمار پیدا کنید که هنوز خود را حفظ کرده اندبا این حال خیابان ویلا در عین قدیمی بودنش یکی از زبده ترین خیابانهای تهران می باشد. این زبده بودن به خاطر حضور فروشگاههای متعدد ،صنایع دستی در دوطرف خیابان ،کلیسای سرکیس مقدس در ابتدای آن، مغازه های کارت پستال فروشی ،که تک وتوک مانده اند. وبه فعالیت خود ادامه می دهند. قنادی لرد، شیرینی دانمارکی و
نام این خیابان بعد از انقلاب به استاد نجاتاللهی تغییر یافت. شرکت نفت، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، سازمان انتقال خون ایران، سازمان صنایع دستی ایران، سازمان حفاظت محیط زیست، ساختمان مرکزی بانک تجارت و هتل هویزه در این خیابان مستقر هستند . وجود فروشگاههای صنایع دستی از ویژگیهای این خیابان محسوب میشود. که بیش از 100 نوع محصول صنایع دستی مناطق مختلف ایران را به معرض نمایش و فروش گذاشته است. گرچه بیشتر فروشگاههای صنایع دستی آن در طول روز خالی از مشتری است .ومغازه دارها را می بینید که کنار در ایستاده اند وعبور ومرور مردم را تماشا می کنند .فروشگاههای صنایع دستی پرزرق وبرق اما متروکند .ممکن است در آنجا جنسی را ببینید که چندین سال است از جاش تکان نخورده است.
شاید برای بعضی از دوستان جای سوال باشد که خیابان ویلا چطور به راسته فروشگاههای صنایع دستی تبدیل شد؟! خدمت دوستان عارضم این خیابان درنزدیکی چندین سفارتخانه بود وبه دنبال شکل گیری دفاتر توریستی ورفت آمد گردشگران به این خیابان بیشتر شد. وفروشگاههایی برای فروش سوغاتی بوجود آمدکه بیشتر این سوغاتی ها را صنایع دستی ایران تشکیل می دادند .این فروشگاهها هرچه گذشت از مشتری خالی شدتر شد . به نظر من شاید علتش گرانی صنایع دستی، کمتر شدن گردشگران ،کم شدن ارزش صنایع دستی وغیره بود. واقعا دلیلش برای حقیر هم مبهم است .البته لازم به توضیح می باشد که فروشگاهها این بی رونقی را با فروش اشیاء کوچکتر و ارزان تر سعی می کنند جبران کنند. وروی آن سرپوش بگذارند.فروش مانتوها وشال های سنتی ،آیینه تزئینی ظروف سفال وسرامیکی ،کیف های پارچه ای ،زیورآلات وبدلی جات ،سرمه دان های چوبی وسنگی ،شیر مرغ تا جان آدمیزاد،!!در حال حاضر بخش زیادی از سفارش های مغازه داران بیشتر طبق معمول به کالای چینی گرایش دارند.
چرا که به دلیل کاربردی بودن وپایین بودن قیمت ،مشتری بیشتری جذب می کنند فروش ظاهرا در حدی است که حیات این فروشگاهها را با خطر مواجه نکند وآنها را به ورشکستگی نکشاند بیشتر مغازه داران صنایع منبت کاری وقلم زنی را برای ویترین خود انتخاب کرده اند برخی دیگر هم با گذاشتن مانتو ولباسهای سنتی مشتری را به سمت مغازه خود جذب می کنند.وجود کوچههای قدیمی و خانههای قدیمی یکی دیگر از ویژگیهای این محل است.
از مشخصات بارز این محله ست تعدادی زیادی از هموطنان ارامنه در آن است که کلیسای سرکیس مقدس یا کلیسای سارکیس مقدس، نام یک کلیسای ارامنه واقع در خیابان کریمخان زند ، ابتدای خیابان نجات اللهی (ویلا) تهران است کلیسای سرکیس مقدس با هزینه شخصی فردی خیر از ارامنه تهران بنام مارگار سرکیسیان در سال 1349 بنا شد.
محله نجات اللهی یکی از محلات جنوبی منطقه شش شهر تهران است که ضلع شمالی آن به خیابان کریمخان زند و ضلع جنوبی آن به خیابان انقلاب منتهی می شود. این محله که در مجاورت محله های ایرانشهر، بهجت آباد و 16 آذر از منطقه شش قرار دارد، از شرق به خیابان سپهبد قرنی و از غرب به خیابان ولیعصر محدود می شود. این محله از لحاظ شهرسازی پس از محلات عباس آباد، یوسف آباد، امیرآباد و بهجت آباد شکل گرفت. از سال 1330 تا 1335 محله های یوسف آباد و امیرآباد کاملا شکل گرفته و جزء حاشیه شمالی شهر تهران محسوب می شدند. در این دوره در بخش وسیعی از اراضی نجات الهی ( ویلای سابق ) هنوز هیچ گونه ساخت و سازی انجام نشده بود.
از ابتدای سال 41 ساخت و ساز در این محدوده آغاز شد. این محدوده در آن سالها به فیشر آباد شهرت داشت که علت آن وجود باغ و چاهی در این محله با مالکیت فردی آلمانی به همین نام بود. فکر می کنم این چاه آب در حال حاضر نیز موجود می باشد . تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در این محله آپارتمان سازی رواج چندانی نداشت و تنها در حاشیه خیابان های اصلی آن تعداد انگشت شماری آپارتمان به منظور استفاده تجاری و اداری بنا شده بود. تمامی ساختمان های مسی به صورت ویلایی و با حیاط بزرگ بودند که به همین علت این محدوده به خیابان ویلا مشهور گردید.
این محله پس از شهادت استاد نجات الهی در یکی از طبقات ساختمان وزارت علوم واقع در خیابان ویلا در سال 57 به نام نجات الهی تغییر یافت.
از دیگر مراکز پر اهمیت محله نجات الهی دبیرستان البرز است که از قدیمی ترین و معتبر ترین مدارس در تمام شهر تهران و حتی در ایران است.
بنای مدرسه پس از چند بار نقل مکان (از دروازه قزوین به خیابان قوام السلطنه )، سرانجام در سال 1303شمسی در زمینی با وسعت بیش از پنج هکتار، واقع در ضلع شمالی خیابان انقلاب تا محدوده خیابان رشت احداث گردید. ضلع شرقی این زمین تا خیابان حافظ امتداد داشت که بعدها قسمت وسیعی از این زمین ها برای احداث دانشکده پلی تکنیک تهران یا صنعتی امیر کبیر فعلی اختصاص یافت. ظاهرا مخارج ساخت این مرکز آموزشی ابتدا توسط شخصی آمریکایی به نام رولستن (Rostlen) پرداخت شده بود. چند سال بعد این ملک توسط وزارت فرهنگ آن زمان خریداری و تبدیل به دبیرستان البرز شد. یکی دیگر از شاخص های این محله بیمارستان فیروزگر است. این بیمارستان از مراکز درمانی بسیار معروف و شناخته شده در شهر تهران است که زمین آن توسط فرد خیری بنام دکتر فیروزگر ( از اقلیت های زرتشتی ) در سال 1332 وقف عام شد.همانند سایر محلات دیگر منطقه شش شهرداری، توسعه ناموزون شهری در این محدوده باعث شده است که بافت اداری روز به روز بر بافت مسی محله برتری یابد. حضور وزارتخانه ها، سازمان های بزرگ دولتی و شرکتهای خصوصی در این محله، جمعیت شناور آن را در روز تا چهار برابر جمعیت ساکن در شب افزایش داده است.
قسمتهای شمالی، جنوبی، شرقی و غربی این محله تماما دارای بافت متراکم اداری و تجاری است . در معابر فرعی محله می توان ردیفهایی از بافت مسی را ملاحظه کرد. به نظر می رسد به دلیل توسعه بافت غیر مسی در این محله تا چند سال آینده تمامی بافت مسی آن تغییر کاربری یابد
سبزه میدان از میدانهای مهم دارالخلافه تهران و در واقع میدان اصلی شهر در دوره قاجار بوده است، که به دستور امیر کبیر درسال 1268 ه.ق، توسط حاجب الدوله تغییراتی اساسی در بافت آن به عمل آمد و در دوره رضا شاه هم تغییراتی یافت . در حال حاضر، آب نمای قدیمی آن تبدیل به میدان چهارگوش سنگی و مغازههای نوساز و پاساژ شده است. اساس طرح اولیه از قدیم باقی مانده است، اما شکل معماری جدید را به خود گرفته است. به گفته اعتمادالسلطنه، میدان دروازه و دو طبقه بنا در چهار طرف آن داشت ، که طبقات زیرزمین آن با ایوان های سرپوشیده به دکاندارها و عطاریها اختصاص داشت. همچنین، درختان فراوان نارون و چنار، سایه صفا و آرامش و استراحت مردم را تأمین میکرد و در وسط میدان حوضی با کاشی سبز رنگ بود. پیشهوران خرده پا هم در این میدان فعالیت میکردند. سبزه میدان علاوه بر محل کسب، محل تجمع مردم در ایام محرم بوده و هم اکنون نیز هست. از رویدادهای مهمی که در سبزه میدان آن زمان اتفاق میافتاد، اعدام مجرمان بود که باز این عمل به دستور امیرکبیر از این میدان به میدان قاپوق (اعدام قدیم و محمدیه فعلی) انتقال یافت. میدان در حال حاضر، همان اسلوب قدیمی را دارد، البته بدون آن درختان بلند، آب نماها و مغازههای قدیمی. سبزهمیدان بعد از آن که به صورت دو طبقه ساخته شد، حجره های پایینی را دوا فروشها یا عطاریها و طبقه فوقانی را تجار به دست گرفتند. دهانه اصلی ورودی بازار به بازار کفاشها یا ارسی دوزها راه مییابد و چهار طرفش با چهار دهانه به بازار صحافها و توتون فروشها و کفاشها و خیابان جباخانه منتهی میشود. وجه تسمیه سبزه میدان این است که در زمان سلطنت زندیه و قاجاریه محل کشت و تهیه سبزیجات اهالی تهران بوده است. البته، این میدان در دوران قاجاریه، تخته پل هم نامیده میشد.
این محل که در گذشته بسیار گسترده بود، محل کشتار حیوانات و اعدام محکومان بود. به گفته اعتمادالسلطنه، وجه تسمیهٔ سبزه میدان این بود که زمان سلطنت زندیه و سپس در دوران قاجاریه در این محل که به ظاهر دشتى گسترده بود. انواع سبزىها را براى مصرف اهالى تهران کشت مىکردند.
در سال ۱۲۶۸ قمرى حاجبالدوله به دستور میرزا تقىخان امیرکبیر تغییراتى عمده در وضع میدان داد و آنجا را به کلى از وضع ناگوار و آلودهٔ قبلى بیرون آورد. از رویدادهاى مهمى که در این میدان رخ داده به دار آویختن هفت نفر از جماعت بابیه بود که به توطئه بر ضد ناصرالدین شاه متهم شده بودند. باز در همین محل بود که گروهى از مشروطهخواهان از جمله ملکالمتکلمین و صوراسرافیل را به محاکمه کشیدند و حکم اعدام را دربارهٔ آنان به اجرا گذاشتند. این میدان امروزه نیز به همین نام خوانده مىشود.
پیرامون این میدان كوچك، قدیمی ترین و نخستین عطاری های تهران شكل گرفت كه در ابتدا در دكان هایشان به فروش ادویه و داروهای گیاهی می پرداختند و به مرور زمان در آن عطریات و بخورات فروخته می شد و در اواخر نیز قند، چای، شكر، آب نبات، فلفل، زردچوبه و. یافت می شد. تا زمانی كه داروهای فرنگی در پایتخت متداول نشده بود، فروش دوا توسط عطاری ها از كارهای اصلی این كسبه به شمار می رفت. عطاری های سبزه میدان، پروپیمان ترین دكان هایی بودند كه شاید فقط جمله زیر را بتوان مصداق حال آن دانست: چیزی می خواهد كه در دكان هیچ عطاری ای پیدا نمی شود.» منظور كه در آن عطاری ها همه چیز غیر از جان آدمی یافت می شود.
از آنجا كه این مكان، مركزیتی برای دواجات شده بود، ناگزیر خرده فروش های كیسه دستمالی هم در اطراف سبزه میدان گرد هم آمده بودند و در هر گوشه و كنار بساط خود را پهن كرده و به نسخه چینی و خرده فروشی می پرداختند و بیماران برای آنكه كمتر پول دهند در اطراف هر یك از خرده فروشان حلقه زده و آشكار یا زیرگوشی درباره علت و مرض خود صحبت و نجوا می كردند و به دنبال دارو و نسخه بودند.
یکی از پیچیده ترین ودر عین حال پنهان مانده ترین مسایل زندگی اجتماعی در تهران قدیم چگونگی مجازات و مجرمین و خلافکاران در تهران قدیم میباشد، که متاسفانه سند ومدرک چندانی پیرامون آن در دست نداریم .اکثر نویسندگان کشورمان ،اگر چه تجزیه وتحلیل زندگی اجتماعی در سالهای گذشته تهران اشاراتی نیز به این نکته کرده اند،اما متاسفانه محتاطانه از کنار این مسئله گذشته اند واطلاعات چندانی در اختیار خواننده گان نگذاشته اند .علت این کار هرچه باشد،قطعاً با نا آگاهی مردم نسبت به مجازاتی که در باره ی مجرمین اعمال شده بی ارتباط نیست .
ویا به کلامی دیگر وضعیت مجرمین در تهران قدیم تا حدی رقت انگیز و دردناک بوده که عاملان تنبیه آنان پیوسته می کوشیده اندتا مردم درجریان وضع مجرمین قرار نگیرند وخود خلافکاران نیز چنانچه دوره محکومیتشان به پایان می رسید و از محبس خلاص می شدند،به دلیل ترس از اینکه مبادا شکوه وشکایت هایشان به گوش اولیای امور برسدومجدداً مشکلی برایشان ایجاد شود،جاضر نبودند پیرامون دیده ها وشنیده ها وهمچنین آنچه برسرشان آمده ،حرفی بزنند. حقیر یکی از سفرنامه هائی را که مرور میکردم که توسط اتباع ایتالیائی در زمان ناصرالدین شاه دیداری از ایران داشته وبا دقت نظر بی اندازه ای حتی جزئی ترین نکات مربوط به زندگی در تهران قدیم را یادادشت کرده وبه صورت سفرنامه از خود برجای گذاشته در فصل مربوط به زندان های تهران و انواع مختلف تنبیهاتی که در باره مجرمین اعمال می شده نوشته است :
در تهران فرصتی آوردم تا در خانه ی افراد عادی ،از زندان هایی دیدن کنم ودر آنها شاهد آنچنان صحنه هایی باشم که اگر همه را برایتان توصیف کنم ،آن را به حساب جهان دیده بسیار گوید دروغ خواهید گذاشت .»
این نحوه تلقی نویسنده ی مورد اشاره از قضاوت مردم نسبت به وضعیتی که در تهران قدیم شاهد بوده ،به خوبی نظریه ی نا آگاهی افکار عمومی نسبت به چگونگی مجازات مجرمین را قوت می بخشد.در حالیکه واقعیت همان چیزی است که نویسنده دیده وبه آنها اشاره کرده است .زیرا آنطوریکه من دربعضی از کتابهای تاریخی خوانده ام در تهران قدیم هریک از افراد مقتدر ومتنفذ اعم از کشوری ولشکری وحتی مالکین بزرگ وتجار در خانه مسی خود زندان هایی داشتند که افراد خاطی نسبت به خود را در آن ها زندانی میکردند .زیرا تصور طبقه ی یاد شده بر این بود که چنانچه شخصاً افرادی را محاکمه ومجازات نکنند در مقعیت ومقامشان خدشه دار خواهد شد.
نتیجه آنکه هر شخصیتی به خود حق میداد تا هرکسی را با هر جرمی به چوب ببندند ویا زیر نظر خود در خانه اش زندانی کنند.گاهی مستخدمین منزل نیز مشمول چنین مجازات هائی می شدنر وضمن تنبیه شدن ،مدتی را در حبس می گذراندند و البته این وضع بیشتر در مواقعی پیش می آمد که کسی نسبت به آقای»خانه جسارتی نمی ورزید و جرمی مرتکب نمی شد .درچنین شرایطی شخصیت صاحب مقام ،برای آنکه وسیله ای برای ی حس بزرگ بینی خود داشته باشد،از هر حرکت کوچک مستخدمین ونوکران ایراد می گرفت وآنان را به چوب خوردن یا زندانی شدن محکوم می کرد.
بدیهی است مستخدمین اعیان واشراف هم که به اصطلاح خودمانی گوشی دستشان بود وخوب می دانستند چنانچه ارباب طعمه ی باب میلی برای تنبیه کردن پیدا نکند عقده اش را سر آنها خالی خواهد کرد،لذا باتوجه به اتکا به نفوذ ارباب از هیچگونه ظلم وستمی به طبقات عادی اجتماع خودداری نمی کردند وبه خاطر هر مساله ای با دکاندار ،دوره گرد و.درمی افتادند وبا این ادعا که آنان به مقام ارباب اهانت ورزیده اند ،روانه ی زندانشان میکردند وخود را از مجازات شدن نجات می دادند.به طوری که من شنیده ام زندان حاکم تهران یکی از بزرگترین زندان های شخصی بود که پیوسته عده ی زیادی در آن نگهداری می شد. این زندان که دریکی ازبازارهای شهر قرار داشت ،ظاهراًمخصوص نگاهداری افراد مخل نظم اجتماعی بود،به طور مثال فروان اتفاق می افتاد که چون کاسبی به نوکران حاکم عرض ادب نکرده یا حاضر به تقدیم جنس رایگان به آنها نشده بود،سر از زندان در می آورد.
افرادی که در زندان حاکم تهران نگاهداری می شدند،وضعی به مراتب اسفناک تر از زندان های خانگی داشتند.چرا که اگر در زندان های خانگی حداقل نان وآبی به محبوسین داده می شد و آنان حق داشتند در محوطه ی محبس قدم بزنند،محبوسین زندان حاکم شهر از این حقوق هم محروم بودند .زیرا روزها گردن ودست وپای آنان را با زنجیرهایی سنگین می بستند وشب ها با بستن آنان به نرده های آهنی هرگونه حرکتی را از ایشان سلب می کردند.توضیح براینکه بابت هزینه ی غذای زندانیان نیز هیچگونه بودجه ای از سوی دولت تعیین نشده بود.بلکه زندان هراز چند گاه یکبار به کسی اجاره داده می شد و وی ناچار بود ضمن تامین مایحتاج زندانیان ،ماهیانه مبلغی هم به صندوق حکومتی واریز کند.
جالبه اجاره کنندگان زندان ها ،ماهیانه مبلغی به عنوان پول غذا از خانواده های زندانیان رشوه هایی نیز می گرفتند تا درقبال آن استراحت وآزادی بیشتری به شخص زندانی بدهند .علاوه براین ،چون زندانیان به نحوی فلاکت بار در معرض دید عابران و رهگذران قرار داشتند وچنانچه دوستان مستحضر هستند در ایران از روزهای دیر و دور گذشته صدقه دادن وکمک مالی کردن به مستحقان ونیازمندان رواج داشته ،لذا اکثر عابران هنگام عبور از جلوی زندان با مشاهده سر و وضع زندانیان صدقه ای به آنان می دادند که این صدقات توسط کسی که زندان در اجاره اش بود ضبط می شد.
واما برگردیم به نحوه مجازات مجرمین ،خدمت دوستان عرض کنم مرسوم ترین ومعمول ترین شیوه تنبیه مجرمین در تهران قدیم چوب و فلک طبق تصویر ذیل بود .به این صورت که مجرم را بر روی زمین خوابانیده و پاهایش را در بین تسمه ای که دو سر آن به یک قطعه چوب شده بود قرار می دادند ودر حالیکه دو نفر طرفین چوب فلک را در دست داشتند ،شخص سومی به وسیله ی ترکه های چوب مشغول ضربه زدن بر کف پای مجرم می شدند. گاهی نیز دست مجرمین را بر یک سه پایه ی بلند بسته وآنان را در ملاءعام شلاق می زدند .اینگونه مجازات ها که حتی در مدارس وخانه های اشرافی شیوع داشت معمولا،در انظار عمومی انجام می شد وبرای آنکه تنبیه خاطیان موجب عبرت بقیه ی مردم ومنع آنان از ارتکاب اعمال خلاف گردد،در قسمت های مختلف شهر سکوهایی ایجاد شده بود که به فلکه »شهرت داشت وشیوه کار چنین بود که هر مجرمی در هر محلی که دستگیر می شد در نزدیکترین فلکه به محل وقوع جرم مورد تنبیه وفلک قرار می گرفت .بعداز منسوخ شدن مجازات فلک ،سکوهایی که برای اینکار ساخته شده بود تسطیح گردید وحتی بعضی از آن ها به صورت میادین گلکاری شده درآمد.اما تا سال ها بعد،مردم شهر از میادینی که برجای فلکه های سابق ایجاد شده بود چنانکه قبلا،خدمتتون عرض کردم با عنوان فلکه »یاد میکردند وحتی این واژه به زمان مانیز سرایت کرده وبسیاری از عوام میادین شهر را چنانچه مستحضر هستید با عنوان فلکه مورد اشاره قرار می دهند.
یکی از معرفترین حوادث تاریخی مربوط به چوب وفلک کردن اشخاص ،ماجرای چوب وفلک حاج میرزا هاشم قندی در زمان مظفرالدین شاه می باشد.شاید برای بعضی از دوستان حاج میرزا هاشم قندی نامی نا آشنا باشد، لذا خدمت دوستان عرض کنم: میرزا هاشم قندی از تاجران معروف قند تهران بود که مردم درآن زمان برای وی احترام خاصی قائل بودند. به دلیل کمیابی قند واعتراض مردم حاکم وقت تهران (علاءالدوله) دستور داد حاج میرزا هاشم قندی را که مظنون به احتکار قند بود در ملاءعام چوب وفلک کنند تا تنبیه وی باعث ایجاد رعب و وحشت در سایرین محتکرین شود.فراشان حکومتی در اجرای این دستور مقدمات کار را فراهم ساختند و قرار شد خود علاءالدوله هم براجرای حکم نظارت داشته باشد.اما هنوز چند ضربه بیشتر برکف پای حاج میرزا هاشم نزده بودند که صدای اذان ظهر از گلدسته های مسجد شاه شنیده شد.علاءالدوله که سعی داشت تا با تظاهر به دینداری نزد بازاریان وجهه ای برای خود کسب وبه این وسیله به تنبیه تاجر خوشنامی مانند حاج میرزا هاشم شکل اجرای حدود شرعی بدهد مقرر داشت مجازات متخلف برای برپائی نماز متوقف شود وخود برای اقامه ی نماز به مسجد رفت .در غیاب او ،کسبه بازار که از بی حرمتی به حاج میرزا هاشم شدیداً برآشفته شده بودند با یکدیگر متحد شده وهنگامی که وی همراه با فراشان حکومتی به بازار برگشت او وافرادش را مورد هجوم یکپارچه قرار داده واز بازار فراری ساختند واز آن پس روز به روز برشدت مبارزاتشان علیه دربار وشخص مظفرالدین شاه افزودند واین مبارزات تا هنگام امضای فرمان مشروطیت استمرار داشت
خدمت دوستان عرض کنم مجازات مجرمین در تهران قدیم به فلک کردن محدود نمی شد ومیخکوب کردن گوش مجرمین به دیوار یا بریدن دست وپا وکور کردن چشم وبریدن گوش وبینی نیز در مورد کسانی که مرتکب جرایم سنگین تری شده بودند اعمال می شد .
متاسفانه در تهران قدیم شیوه های قرون وسطایی شکنجه رونق ورواج گسترده ای داشت وفلک کردن مجرمین ،شلاق زدن برکف پای آنان وهمچنین بریدن گوش وبینی ،در آوردن چشم ،میخکوب کردن گوش به دیوار ،بریدن دست وجزو مجازات های عادی محسوب می شد.
چنانچه خدمتتون عرض کردم یکی دیگر از اشکال مجازات که در ایران سابقه ای طولانی داشته ودر تهران قدیم اعمال می شده کورد کردن چشم مجرمین بوده وبه طوری که وقتی یکی از افراد خانواده سلطنتی برای شاه وقت خطرناک تشخیص داده می شد،مجازاتی خاصی در موردش به مرحله ی اجرا در می آمد وبه دستور شاه، حکم کور کردن چشمش صادر می شد ودر چنین شرایطی ،شیوه کار به این صورت بود که با مالش دادن رگ های شقیقه ی محکوم ،باعث منبسط شدن مردمک چشم شده و آنگاه میرغضب ،با فشار شدید انگشت شست ،چشم را از حدقه خارج ساخته و با یک چاقوی تیز، رگ و اعصاب آن را می برید.و شکل دیگر از بین بردن مخالفین خانوادگی شاه استفاده از قهوه زهر آلود بود وتداوم همین موضوع باعث شد تا در بین انواع قهوه ،قهوه قجری نیز جایی برای خود باز کند ونزد مردم کوچه وبازار صاحب اسم وعنوانی شود.
اینگونه مجازات ،معمولاًمبتنی برهیچ قاعده وضابطه ای نبود وفراوان اتفاق می افتاد که افرادی به علت سعایت وبدگویی دیگران مورد غضب شاه قرار می گرفتند. یا شاه ،بی دلیل به آنان سوءظن پیدا میکرد وبه این ترتیب موجبات محرومیتشان از نعمت بینایی فراهم می گردید.گاهی بریدن دست ،گوش وبینی به همین جا ختم نمی شد وحتی محکومین به مرگ نمی تونستند از این مجازات مصون بمانند .چرا که در آن روزها از وسایل اعدام محکومین به مرگ ،سربریدن رواج بیشتری داشت و عاملین این کار که فکر می کنم حتما در ضرب المثلها وکنایه اسمش را شنیده ایدمیرغضب »شهرت داشتند،اولاً در کار خودصاحب اختیارات فراوان بودند.ثانیاً بابت این انجام وظیفه دستمزدی دریافت نمی داشتند وبه اصطلاح معروف عامل افتخاری اجرای فرمان های شاهانه بودند! ولی عملاًبعد از اجرای هر حکم درآمدی نصیبشان می شد که می توانستند تا مدت ها به پشتوانه ی آن زندگی توام با ریخت وپاش فروانی را بگذرانند .زیرا بعداز آنکه حکم قتل کسی صادر می شد،وی را به بدست میرغضب می سپردند ومیر غضب که در کارش دارای اقتدار واختیار فروان بود. معمولاًاین کار را مدتی به تاخیر می انداخت وطی این مدت زنجیری به دست وپای محکوم به مرگ بسته و او را در بازارها ومعابر عمومی میگرداند وموظف به گدائی ودریافت صدقه میکرد. بدیهی است مردم کوچه وبازار که می دانستند هرچه بیشتر به محکوم کمک کنند باعث عقب افتادن موعد مرگش وهمچنین کاهش میزان شکنجه اش از سوی میر غضب خواهند شد،بی مضایقه او را مساعدت میکردند وبه نسبت استطاعت خود مبلغی به او می پرداختند.
گاهی نیز ،بعضی از میرغضب ها که طمع بیشتری داشتند و می خواستند منافع بیشتری کسب کنند،وضع رقت انگیزی تری به محکوم می دادند. به این صورت که گوش یا بینی محکوم به مرگ را بریده وآن را همراه با یک خنجر در سینی قرار داده ومحکوم را مجبور می ساختند تا ضمن حمل سینی به گدائی ودریافت صدقه بپردازند . این کار،گاهی روزها وحتی هفته ها تدوام می یافت و میرغضب های طماع محکومین را در حالیکه سینی به دست وزنجیر بر گردن داشتند ،در کوچه وخیابان می گرداندند وسرانجام ،هنگامی که محکوم به مرگ رمق وتوان خویش را از دست می داد،یا کس دیگری برای کمک کردن وجود نداشت ،او را به میدان پاقاپق » (میدان اعدام و یامیدان محمدیه فعلی )برده ودر انظار عمومی سر از بدنش جدا میکردند.
مجازات دیگری که در تهران دوره ی ناصرالدین شاه رواج داشت و به وسیله ی آن عده ی زیادی از محکومین به مرگ جانشان را از دست دادند،رگ زدن محکومین بود. به این ترتیب که شریان های محکوم به مرگ را قطع کرده و او را به حال خود می گذاشتند تا خون بدنش تدریجاً خارج شود وبمیرد.
این مجازات تا جایی که تاریخ گواهی می کند برای اولین بار در مورد بابی هایی که در جریان فتح زنجان دستگیر شده بودند به مورد اجرا گذاشته شد وسه تن از آنان بعد از آنکه به تهران اعزام شدند با گشودن رگ هایشان به قتل رسیدند واین مجازات بارها وبارها در مورد محکومان دیگر به اجرا در آمد وهمانگونه که خوانندگان عزیز استحضار دارند میرزاتقی خان امیر کبیر به همین نحو به شهادت رسید.
لازم است در باره این میدان پاقاپوق توضیحاتی مختصری خدمت دوستان عرض کنم ،این میدان پاقاپوق که بعدها به میدان اعدام وپس از آن به میدان محمدیه تغییر نام داده شده است ،سالها محل اجرای حکم درمورد محکومین به مرگ بود ودرباره ی وجه تسمیه ی آن آنطوریکه حقیر شنیده ام در محل حوض فعلی وسط میدان تپه ای ازخاک وجود داشت که بر بالای آن ستون گرد وکوتاهی از آجر ساخته بودندو مجرمین را در بالای سر می بریدند تا جمعیت تماشاچی که در اطراف میدان گرد آمده بودند به راحتی بتوانند شاهد آن باشند وعبرت بگیرند!اما بعدها با رسوخ افکار جدید در بین مردم و آشنائی آنان با زندگی اجتماعی در سایر کشورهای جهان (به ویژه بعد از نهضت مشروطیت )واز آنجا که بریدن سر محکومین در ملاءعام علامت توحش و مایه بی آبرویی تشخیص داده شد،چوبه ی دار وطناب جانشین آن گردید ومحل اجرای حکم نیز ابتدا به میدان باغشاه وپس از آن به میدان توپخانه انتقال یافت .
اعدام های در یاد ماندنی
اگر چه در روزهایی که سربریدن محکومین در میدان پاقاپوق وبه دار آویختن متهمین در میدان های باغشاه وتوپخانه رواج داشت افراد متعددی به حق یا ناحق جان خود را از دست دادند،اما برگزاری مراسم اعدام میرزا رضای کرمانی ،نایب حسین کاشی وپسرش ماشاءالله خان وهمچنین به دارکشیدن شیخ فضل الله نوری جزو اعدام هایی بود که مردم تا مدتها از آن سخن می گفتند.
یکی دیگر از اعدام هایی که مردم تهران تا مدت ها از آن سخن می گفتند اعدام شخصی بنام محمد علی پسر کاظم بود .محمد علی که شغل جاروکشی عمارات سلطنتی وسرایداری سر در باب همایون را داشت ،متهم به یدن مقداری از طلاهای تخت طاوس وبه حکم ناصرالدین شاه محکوم به اعدام شده بود وعلیرغم توصیه هایی که در این باره به ناصرالدین شاه رسید وبا وجودی که عده ی زیادی از افراد معتبر خواستار عفو وی شدند ،سرش را در مقابل کوشک شمس العماره بریده وبدن بی جانش را از دار آویختن تا عبرت سایرین گردد! استاد کمال الملک که خود نیز شفیع محمد علی بوده ،ولی نتونست دل ناصرالدین شاه را نرم کند ومانع مرگ آن جوان شود .
جالبه کامران میرزا در طی کاوش و تحقیق خودکمال الملک را نیز احظار کردودر حدود سه چهار ساعت به بازجویی از او پرداخت .سرقت مرموز جواهرات تخت طاووس دربار قاجار را به تلاطم انداخته بود.لازم به توضیح میباشد .در حین اجرای حکم اعدام ،ناصرالدین شاه در ایوان شمس العماره ،در پس پرده ی نازکی نشست تا ناظر باشد وچون سر را بریدند ،پرده را بلند کرد وفریاد زد:سررا ازتن جدا کنید و بالا بگیرید .می خواست از این قصاص تکان دهنده برای دیگران رعب وعبرت بسازد.
بقلم ت-منصوری
سنما شهر فرنگ، که صاحبان اولیه آن برادران بودند، سوم اردیبهشت ۱۳۴۸ با اکران فیلم سینمائی مارلیک ، در چهارراه عباسآباد تهران آغاز به کار کرد. نمایش فیلمهای مطرحی مثل جنگ ستارگان باعث شد ضلع شمال شرقی چهار راه عباسآباد و سینما شهر فرنگ، به سرعت به پاتوق دوست داران فیلم بدل شود. منظره همیشگی چهار راه شهید یهشتی در آن دوران، صفهای طویل در مقابل سینمای شهر فرنگ بود. به طوری که در سال ۱۳۷۵ این سینما با فروش ۱۵۰ میلیون تومانی خود، لقب پرفروشترین سینمای ایران را به خود اختصاص داد.
سینما آزادی دو بار در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۶۹ هم دچار آتش سوزی خفیف شده بود، اما از آتشسوزی فروردین ۱۳۷۶ نتوانست جان سالم به در ببرد.
هم اکنون این سینما دارای ۵ سالن شامل یک سالن ۶۰۰ نفره و چهار سالن ۲۰۰ نفره، دو رستوران، سه کافیشاپ و ۴ طبقهٔ تجاری است. که با بیش از ۱۲۰هزار نفر بازدیدکننده در ماه پربازدیدترین سینما کشور محسوب میشود.
در ادبیات فارسی طنز هم به شعر است و هم به نثر و در هر دو صورت قطعات کوتاه ادبی است مانند طنز نویس معروف ایرج پزشک زاد، ویا به عبارتی بزرگترین طنزنویس قدیم ما عبید زاکانی است که از او آثاری به نظم و نثر مانده است که او را پدر هنر طنز در ادبیات فارسی می دانند.در ادبیات کلاسیک فارسی، طنز در میان آثار نویسندگان دورههای مختلف به اشکال گوناگون وجود داشت. در صدر این افراد، چنانچه قبلاًعرض کردم عبید زاکانی پدر هنر طنز در ادبیات فارسی است وعطار نیشابوری نیز در الهی نامه جنبههایی از طنز دارد. و طنز نویس بزرگ معاصر علی اکبر دهخدا صاحب چرند و پرند است. در آثار ایرج میرزا هم قطعات درخشان از طنز به جا مانده است.
با ظهور مشروطیت و ایجاد فضای نسبتاً باز مطبوعاتی، طنز بندهای تفریح های افراطی و سطحی را گسست و به عنوان نوع ادبی بسیار جدی، توجه بسیاری از نویسندگان و شعرای بزرگ را به خود جلب کرد. از جمله میرزا آقا خان کرمانی، از طنزپردازانی که در راه هدفش جان باخت. علی اکبر دهخدا، سید اشرف الدین حسینی گیلانی (نسیم شمال)، میرزاده عشقی و زین العابدین مراغه ای از پیشگامان طنز در ادبیات فارسی در دوران انقلاب مشروطه بودند. در نسل های بعدی محمدعلی جمااده، صادق هدایت، بهرام صادقی، منوچهر صفا، ایرج پزشکزاد نویسندگانی بودند که طنز را در برنامه کارشان داشتند.از طنزپردازان بنام معاصر ایران می توان خلیل جوادی، هادی خرسندی، عمران صلاحی، منوچهر احترامی، سید ابراهیم نبوی، کیومرث صابری فومنی (گل آقا)، ابوالفضل زرویی نصرآباد(ملانصرالدین)، ابوالقاسم حالت، جمشید عظیمی نژاد، دکتر فرشاد روشن ضمیر و دکتر مازیار نصرتی را نام برد.
در این پست سعی دارم بیوگرافی تعداد معدودی از طنز پردازان معروف ومشهور کشورمان رابه رشته تحریر در بیاورم ،که امیدوارم مورد پسند دوستان بزرگوار واقع گردد.
کیومرث صابری فومنی: ملقب به (گلآقا) ،به نظر من کیومرث صابری یکی از معروفترین طنز پردازان معاصر است مجله گل آقا ،آقای صابری را فکر کنم بیشتر دوستان بخاطرداشته باشند، استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود. من بخاطر دارم تمامی نسخههای اولین شماره هفتهنامه گلآقا، در سراسر تهران ظرف کمتر از نیمساعت به فروش رفت. حقیر با توجه به علاقه وافری که به طنز دارم یکی از طرفداران پروپا قرص مجله مزبور بودم، شمارههای سال اول گلآقا بعداً در تیراژ وسیع تجدید چاپ شد . صابری بعد از آن، امتیاز انتشار دو نشریه دیگر را هم گرفت. انتشار اولین شماره ماهنامه گلآقا در مردادماه 1370 و همچنین انتشار اولین سالنامه گلآقا در اواخر همان سال، نشان داد که صابری بقولی با چنتهای پُر، پا به عرصه طنز کشور گذاشته است.بخاطر دارم در اولین نمایشگاه مطبوعات که در اردیبهشت 1371 که همزمان و پیوسته با چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد، گلآقا از میان تمامی نشریات کشور، حائز مقام اول شد و به دریافت جایزه اول نمایشگاه مطبوعات (لوح بلورین و تقدیرنامه) مفتخر گردید.در دومین نمایشگاه مطبوعات (اردیبهشت 1372) نیز جایزه دوم نمایشگاه را از بین تمام نشریات کشور نصیب خود کرد.در اردیبهشت 1373 در سومین نمایشگاه و اولین جشنواره مطبوعات، مقام اول و جایزه اول جشنواره مطبوعات کشور (لوح زرین) به گلآقا اهدا شد. و کمیته آیین نگارش اولین جشنواره مطبوعات، متشکل از اعضای گروه نگارش فرهنگستان ایران، گلآقا را به عنوان نشریه برتر، در زمینه درستنویسی و حراست از حریم زبان و ادب فارسی تأیید و برای احراز مقام اول به هیأتداوران جشنواره مطبوعات معرفی کرد.
واما برگردیم به زندگینامه ی مختصر کیومرث صابری فومنی ملقب به(گلآقا)، وی ادیب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهریور 1320در صومعهسرا، یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران، به دنیا آمد. پدرش که کارمند وزارت دارایی و اهل رشت بود، در سال 1317 به اداره دارایی صومعهسرا منتقل شد. در سال 1321 به اداره دارایی فومن انتقال یافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت. خانواده او بسیار فقیر بودند. مادر صابری فرزند یک از سادات ترک و مورد احترام مردم بود.کیومرث صابری در سال 1345 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، یک پسر و یک دختر بود. پسرش آرش متاسفانه در سال 1364، بر اثر یک سانحه اتومبیل درگذشت.کیومرث صابری سرانجام در صبح روز 11 اردیبهشت 1383 پس از طی یک دوره بیماری فوت کرد.
ایرج پزشک زاد: من این ایرج پزشک زاد را بخاطر دائی جان ناپلئون خیلی دوستش دارم در واقع شناخته شدهترین شخصیت این داستان، شخصیت داییجان ناپلئون» است که فکر کنم بیشتر دوستان سریالش را مشاهده کرده اند.البته باید متذکر شوم مجموعه ی تلویزیونی دائی جان ناپلئون درقبل از انقلاب اسلامی ساخته شده است و گویا در آن زمان از تلویزیون هم نمایش داده شده است ،حقیر نسخه DVD این سریال را فکر کنم 5یا6 سال پیش تماشا کرده ام و در این مدت یاد شده شاید بیش از ده بار این مجموعه تلویزیونی را مشاهده کرده ام .ضمن اینکه باید یادی کنیم از زنده یاد غلامحسین نقشینه بازیگر نقش دائی جان ناپلئون ومرحوم پرویز فنی زده در نقش مش قاسم که به نظر من بهترین وزیباترین نقش ها را در این سریال ایفاء کرده اند.
پزشک زاد در سال 1306 خورشیدی در تهران متولد شد. وی کار نویسندگی را در اوایل دههٔ 30 با نوشتن داستانهای کوتاه برای مجلات و ترجمهٔ آثار ولتر مولیر و چند رمان تاریخی آغاز کرد.برخی سریال قهوه تلخ را کپی ناشیانهای از کتاب ماشاءالله خان در دربار هارون هارون الرشید نوشته ی ایرج پزشک زاد می دانند.و اما آثارش عبارتند از 1-ماشاءالله خان در در بار هارون ارشید سال (1337)
2- دائی جان ناپلئون (1349)که رمان می باشد.3-ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد سال 1352 نمایشنامه می باشد.4- خانواده نیک اختر(1379)5-حافظ ناشنیده پند6-انتر ناسیونال بچه پر روها7-شهر فرنگ از همه رنگ 8-پسر حاجی باباخان 9-بلیط خان عمو که نمایشنامه می باشد.10-طنز فاخر سعدی11-آسمون وریسمون(طنز ادبی)12- بوبول طنز اجتماعی13-خانواده نیک اختر ،رستم صولتان وگلگشت خاطرات که هر سه داستان بصورت طنز اجتماعی می باشند.
علی اکبر دهخدا:به نظر من علی اکبر دهخدا را همه می شناسند. فکر نمی کنم احتیاجی به معرفی زیاد باشد. ولی لازم دیدم بصورت خیلی خلاصه وار خدمت دوستان عرض کنم که وی در سال 1257 در تهران متولد شد وبه سال 1334 در تهران درگذشت .وی یکی از لغت شناسان معروف ،ادیب ،شاعر،وتمدار وچنانچه مستحضر هستید مولف وبنیانگذار لغت نامه دهخدا بود.وی با نگارش مقاله های بند در رومه صوراسرافیل ، در زمره مشروطه خواهان قرار گرفت . به همین سبب بود که او نیز مورد غضب محمد علی شاه واقع شد و اگر کمک سفارت انگلستان در امان گرفتن برای او نبود، سرنوشتی چون همکارانش ،میرزا حهانگیر خان شیرازی می یافت .مهمترین نام مستعار میرزا علی اکبر خان قزوینی در چرند و پرندش دخو بود. چرند و پرند مجموعه نوشتههای طنز اجتماعی و ی علی اکبر دهخدا است که در قالب داستانکوتاه، اعلامیه، تلگراف، گزارش خبری و. نوشته شدهاست.که بنظر من واقعاً کتابی در خور تحسین وخواندنی می باشد.و شتههای دهخدا در صوراسرافیل با نامهای طنز دخو، خرمگس، سگ حسن دله، غلام گدا، آزادخان، آزادخان کرد کرندی، علیالهی، کمینه اسیرالجوار، دخو علیشاه، خادم الفقرا، دخو علی، رئیس انجمن لات و لوتها، نخود همه آش، خوشحال، دمدمی، اویارقلی، و جناب ملا اینکعلی امضا شدهاست. و این شخصیتها در روایتها حضور دارند.دهخدا با برگزیدن زبان محاوره در نوشتههایش از سبک نگارش پیچیده و رایج زمان خود اجتناب کرد و با به کار بردن اصطلاحات روزمره مردمی زبان نوشتاری قدرتمندی پایهگذاری کرد، او از پیش قراولان نثر مدرن فارسی محسوب میشود. اگرچه نثر او برپایه استفاده از اصطلاحات و لغات روزمره کوچه و بازار شکل گرفتهاست، اما نثری فصیح و به دور از هرگونه بددهانی است.
حسین توفیق فرزند نجفقلی میرزا درسال 1258 در تهران متولد شد، او بنیانگذار، صاحب امتیاز و اولین مدیر مسئول هفته نامه توفیق بود ، نخستین نشریه فکاهی ،ی ایران ،شاعر ونویسنده ،طنز پرداز و رومه نگار ایرانی بود
حسین توفیق از همان ابتدا طبع و ذوق شعری داشت، وی نیمی از عمر خود را صرف ترویج معارف و توسعهٔ ادبیات کرد، او شاعری نکته سنج و رومه نگاری حساس بود.
به مدت چهار سال، از اواخر سال 1296 تا اواسط سال1300 ، سردبیر رومه گل زرد بود و در سال1301 موفق به گرفتن امتیاز نشریه هفته نامه توفیق شد که نشریهای ادبی فکاهی بود.
او در تهییج و تقویت قریحهٔ نو شاعران تأثیر زیادی داشت. او ، پس از سپردن اداره هفته نامه توفیق به تنها فرزندش محمد علی توفیق ، درگذشت.
پس از مرگ حسین توفیق با مدیریت فرزندش محمدعلی توفیق آغاز شد و تا کودتای 28 مردادسال 1332 ادامه یافت. این دوره خصوصاً پس از شهریور سال1320 ، با حاکمیت فضای باز ی و رهایی مطبوعات از اختناق همراه بود. از اینرو مطالب توفیق همانند اغلب جراید ی و انتقادی شد اما به صورت فکاهی.ادامه یافت
توفیق در دهه های 1330 و 1340 ش با مضامین ی و اجتماعی ، رونق دهة 1320 ش را یافت . سرمقاله ها با امضای کاکاتوفیق » و دیگر مطالب آن با انتقادی طنزآمیز به اوضاع اجتماعی چون گرانی و بیکاری و عملکرد شهرداری و شرکت واحد و مانند اینها، نوشته می شد.توفیق از جمله نشریات اثرگذار بود. دکتر علی شریعتی طنزها و شیوة آن را ستوده است ، دکترمحمد مصدق از آن به عنوان بهترین مجله یاد کرده و محمدعلی جمال زاده نیز آن را در حکم آیینه ای دانسته که در آن چهرة عامیانة معشوقه اش (زبان فارسی ) را می یابد .توفیق در دورة نخست وزیری هویدا ، انتقادهای طنزآمیز خود را متوجه وی و دولتش کرد. هویدا نیز درصدد برآمد که نشریة فکاهی دیگری را که بر آن نظارت داشته باشد، در مقابل توفیق ، عَلَم کند؛ ازینرو، امتیاز مجلة فکاهی کاریکاتور را به محسن دولّو واگذار کرد و تعدادی از طنزنویسان توفیق در آن مجله مشغول شدند . توفیق همچنان موفق بود تا اینکه در تیر 1350 به دستور هویدا برای همیشه بسته شد،از موضوعهای همیشگی توفیق ، ارائة چهرة نادان و عقب افتاده از نمایندگان مجلس بود که مجلس را نهادی سخیف معرفی می کرد. نخست وزیران نیز دستمایة اصلی کاریکاتورهای توفیق بودند. در این دوره علاوه بر کاریکاتورهای ی ، کاریکاتورهایی با پیامهای اجتماعی چاپ شد که حکایت از فساد ادارات و دستگاههای دولتی و شرکتها می کرد.
محمد علی جمال زاده :سید محمد علی جمال زاده در سال 1309 هجری قمری در شهر اصفهان به دنیا آمد.پدرش از ان مشهور واز مبارزان مشروطه خواه بود.اواز اولین نویسنده گانی بود که توانست تکنیک داستان نویسی اروپایی را آگاهانه به کار گیرد و لی هیچوقت به تکنیک داستان پردازی غربی تسلیم نشد.نخستین کتاب جمااده به نام گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران در سال 19 میلادی منتشر شد و در مجله کاوه از آن به عنوان یکی از بهترین اثرهایی که تا آن روز در زبان فارسی در مورد اقتصاد نوشته شده سخن راندند.در سال 1300 شمسی داستان کوتاه انتقادی ظنز فارسی شکر است » را در مجله کاوه به چاپ رساند. "فارسی شکر است" و پنج داستان کوتاه دیگر که مجموعاً در "یکی بود یکی نبود" به چاپ رسید در روزهای اول حتی در نظر خود نویسنده نیز کاری غیرجدی و تردید آمیز تلقی می شده است و او بیش از همه نگران قضاوت محمد قزوینی بوده که از اعضای برجسته آن گروه به شمار می رفته است،
ولی جالبه قزوینی در مورد آثار جمااده از هیچ گونه ستایش و تشویقی فروگذار نکرده است.سی و سه سال بعد، جمااده در این باره نوشت "به خوبی احساس می کنم که در کارهای ادبی امروز هم محرک واقعی من همان تشویق های آن بزرگوار است.داستان های جمال زاده عموماً رنگ و بوی خاطره و خاطره نویسی را دارد. خاطراتی که از دوران کودکی در ذهن نویسنده مانده و از نزدیک با آن ها دم خور بوده است. لذا نظرگاه یا زاویه ی دید جمال زاده در داستان هیا کوتاه و زمان هایش غالباً اول شخص مفرد است. من» یکی آدم اصلی که معمولاً نماینده یک نویسنده است، داستان ها را روایت می کند. کسی که در مرکز رویدادها و ماجراها قرار دارد یا به ترتیبی در معرض حوادث قرار می گیرد. گزینش نظرگاه اول شخص مفرد، نشانه ی علاقه ی نویسنده به گونه ای خاطره نویسی و حدیث نوفس است و چنان مهئ خود جمال زاده بارها گفته است، او بسیاری از داستان هایش را بر اساس خاطرات خود و اغلب خاطرات دوره ی جوانی اش نوشته است.»
یکی از ویژگیهای بارز نثر جمال زاده، مردمی و عامه پسند بودن آن است.جمال زاده تأکید بسیار داشت که زبان نوشتار را به زبان گفتار نزدیک کند. نثر جمال زاده ساده و عامیانه است و با واژگانی متنوع و گسترده، بدون این که بیانگر لحن، لفظ، لهجه های گوناگون، افراد جامعه یا قشر خاصی باشد. زبان او گزارشی و شوخی آمیز است و وابسته به سنت حکایت پردازی و اندرزگویی کلاسیک ایرانی است.»
طنز جمال زاده برخلاف طنز هدایت پیچیده و تاریک و ژرف نیست، صریح و روشن و دلنشین است. آثار این طنز را به صورت گزنده و نیش دارش می توان به سادگی در بیش تر داستان های یکی بود، یکی نبود» مشاهدکرد.
به نظر من نثر جمال زاده نثر میانه است. میانه از این که نه مثل زبان ادیبانه و رسمی درباری قاجار است و نه مانند زبان گفتاری هدایت و آل احمد و دیگران. بلکه آمیزه ای از هر دو.»
با همه ی زیبایی ها و شیرینی هایی که در نثر جمال زاده وجود دارد، اما چند عیب همواره زبان و نثر جمال زاده را می توان نام برد .
1-دل نکندن از نثر مقاله ای، 2. بسامد واژه های هم معنی و زیاده روی در به کار بردن مترادف، 3. استفاده از آرایه های ادبی و صنایع لفظی، 4. استفاده از لغات عربی و اروپایی، 5. به کارگیری صفت های پیاپی و هم سنگ برای یک نفر، 6. بزرجگ نمایی در مانندگی کسی که به چیزی یا کسی، 7. میل به سبک و سیاق گذشتگان و نوشته های باستانی.
وی در سال 1376 در 102 سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو سوئیس در گذشت . آنطوریکه من شنیده ام وی آپارتمانش را در ژنو به یک خانه سالمندان منتقل کرد. گویا پس از فوت آن 26 هزار برگ از نامهها، دستنوشتهها و عکسهای او در خانهاش به سازمان اسناد ملی تحویل داده شدهاست
بقلم ت- منصوری
سینما کریستال از سینماهای قدیمی تهران بود که در سال 1324 تأسیس شد. این سینما با دو سالن به گنجایش کلی 660 نفر از جمله سینماهای ممتاز تهران بود و به اکران فیلمهای هنری شهرت داشت.
این سینما که در تقاطع خیابان لاله زار وخیابان منوچهری قرار دارد در حال حاضر تعطیل می باشد وبعنوان پارکینک از آن استفاده میشود.
میدان نقش جهان همچنین معروف با نام تاریخی میدان شاه و پس از انقلاب اسلامی با نام رسمی میدان امامخمینی (ره)، میدان مرکزی شهر اصفهان است که در قلب مجموعه تاریخی نقش جهان قرار دارد.
بناهای تاریخی موجود در چهار طرف میدان نقش جهان شامل عالی قاپو،مسجد امام ،مسجد شیخ لطف الله وسردر قیصریه است. علاوه بر این بناها دویست حجره دو طبقه پیرامون میدان واقع شدهاست که عموماً جایگاه عرضهٔ صنایع دستی اصفهان میباشند.
میدان نقش جهان در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۱۳ به شماره ۱۰۲ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد و در اردیبهشت ۱۳۵۸ به شماره ۱۱۵ جزء نخستین آثار ایرانی بود که بهعنوان میراث جهانی یونسکو. نیز به ثبت جهانی رسید.
این میدان پس از ساخت میدان امام نام گرفت. این میدان در زمان ثبت با همین نام در فهرست میراث جهانی ثبت شد و در حال حاضر در این فهرست با نام میدان امام ثبت شدهاست.
تا پیش از دوره صفویه ،باغی به نام نقش جهان وجود داشتهاست. این باغ، نام خود را از شهری در آذربایجان گرفته بود که اینک به نام نخجوان خوانده میشود. حمدالله مستوفی درباره این شهر گفتهاست: شهری خوش است که آن را نقشجهان خوانند و اکثر عمارات آن از آجر است»
در زمان شاه عباس دوم به دلیل شلوغ شدن بیش از حد بازار اطراف و فروشندگان تصمیم بر آن شد که علاوه بر میدان عتیق (یا میدان کهنه) و میدان شاه، میدان دیگری ساخته شود. این میدان که محلش بسیار نزدیک به میدان شاه و پشت مسجد شیخ لطفالله بود، میدان نو نام گرفت. از آنجا که عمارت قدیمی در باغ نقش جهان همزمان با ساخت این میدان، تخریب و مصالح آن در آنجا استفاده شد، میدان نو را میدان نقش جهان نیز مینامیدند.
در گذر زمان هر دو میدان کهنه و نو تخریب و ناپدید شدند ولی میدان شاه پابرجا ماند. در سالهای اخیر میدان کهنه بازسازی شده است اما میدان نو که زیبایی و جذابیت آن دو میدان را نداشت، به دست فراموشی سپرده شد و تنها نام مستعار آن، نقش جهان، تبدیل به ا میدان امام شد.
بسیاری از سیاحان و جهانگردانی که در زمانهای گذشته به توصیف شهر اصفهان پرداختهاند از شکوه و عظمت میدان نقش جهان سخن بسیار گفتهاند و از بازدیدهای سفیران و نمایندگان خارجی و اتباع کشورهای دیگر در این میدان خاطراتی را شرح دادهاند و بسیاری از مذاکرات تاریخی بین دولتمردان ایرانی و فرستادگان خارجی در میدان نقش جهان انجام میشد.
میدان نقش جهان، میدانی مستطیل شکل درازای ۵۶۰ متر و پهنای ۱۶۰ متر (طول ۴۴۰ قدم و عرض ۱۶۰ قدم) در مرکز شهر اصفهان است.
پیرامون میدان دویست حجره دو طبقه قرار دارد. افزون بر آن چهار بنای عالی قاپو،مسجد امام ،مسجد شیخ لطف الله وسردر قیصریه نیز در میانه چهار ضلع این مستطیل ساخته شدهاند.
پیش از آنکه شهر اصفهان به پایتختی ایران صفوی برگزیده شود در محل این میدان باغی گسترده و وسیع وجود داشتهاست بنام نقش جهان». این باغ همچنین محل استقرار ساختمانهای دولتی و کاخ فرمانروایان تیموری وآق قویونلوها بود. در آن زمان بخش میْدانی باغ، درب کوشک» نام داشت. این بخش در ضلع غربی میدان نقش جهان امروزی و در محل ساختکاخ عالی قاپو قرار داشتهاست.
در دوران سلجوقیان ، دست کم بخشی از باغ نقش جهان بنام به میدان کوشک» بودهاست. دستگیریبرکیارق از سوی برادرش محمود در این میدان رخ دادهاست. همچنین میدان کوشک، جایگاه اعدام محکومان به اعدام و برگزاری برخی از آیینهای رسمی همچون جن نوروز بودهاست.
از ابتدای سلطنت شاه عباس اول، سطح میدان در اندازه بسیار بزرگتر از میدان کوشک سابق تسطیح شده و بارها آیین چراغانی و آتش بازی در آن برپا شدهاست. منابع گوناگون، بنای به شکل فعلی را در دوره سلطنت شاه عباس اول و به سال ۱۰۱۱ قمری دانستهاند.
به ادعای خبرگزاری فارس به نقل از سرپرست هیئت حفاری و شناسایی صاحبالامر تبریز احتمال دارد که در بنای این میدان از نقشهٔ میدان حسن پادشاه در تبریز (که توسط همین هیئت در حال حفاری و کشف است) استفاده شده باشد. استاد محمدرضا و استاد علیاکبر اصفهانی، نام دو تن از معمارانی است که میدان را طرح ریزی نموده و آن را به شکل فعلی بنا نهادهاند. نام این دو معمار بر سردر بناهای پیرامونی میدان به چشم میخورد.
در دوره قاجار ، این میدان نیز مانند سایر بناهای تاریخی اصفهان مورد بیتوجهی قرار گرفت. بخشهایی از میدان در طول دوران آشفتگی ایران از حمله اشرف افغان تا استقرار حکومت قاجاریه ، تخریب گردید. بخشهایی نیز از جمله عمارت نقارهخانه در دوره قاجار از میان رفت. از زمان حکومت پهلوی اول تا امروز، کار مرمت و بازسازی این ابنیه بطور مداوم ادامه دارد
و در پیرامون میدان، مشهورترین و عظیمترین بناهای تاریخی اصفهان مانند مسجد جامع عباسی یا مسجد شاه (در ضلع جنوبی )، مسجد شیخ لطف الله (در ضلع شرقی)، عمارت عای قاپو (در ضلع غربی ) و سردر قیصریه (در ضلع شمالی) ساخته شدهاست. اطراف میدان را چهار بازار ر بزرگ احاطه کردهاند. عایدات چهار بازار اطراف میدان، در سال ۱۰۱۷ قمری وقف چهارده معصوم شدهاست.ولی قلی شاملو در کتاب قصص الخاقانی مینویسد که شاه عباس در سال ۱۰۱۴ بازار دور میدان نقش جهان اصفهان، کاروانسرای بزرگ آنجا، بنای قصیریه، و حمام شاهی را وقف سادات مدینه و به خصوص برای هزینه ازدواج دختران و پسران سید این شهر کردهاست. همزیستی ابنیه تجاری با ساختمانهای حکومتی و مذهبی و همچنین وجود قدیمیترین دروازه بازی چوگان جهان در میانه میدان از جاذبههای معماری میدان است
ورودی مسجد جامع عباسی
این مسجد، مهمترین مسجدی است که از دوره صفویان در ایران برجای ماندهاست. کار ساخت این مسجد در سال ۱۰۲۰ هجری قمری آغاز شده و تزئینات نهایی آن در زمان شاه سلیمان به سال ۱۰۴۷ ه. ق. پایان رسیدهاست. معمار این مسجد استاد علی اکبر اصفهانی و کتیبه سر در آن به خط علیرضا عباسی است. علاوه بر آن کتیبههای دیگری به خط عبئالباقی تبریزی ومحمد رضا امامی و در جای جای مسجد وجود دارد. ارتفاع گنبد این مسجد ۵۲ متر، ارتفاع منارههای اصلی ۴۸ متر و ارتفاع منارههای ورودی ۴۲ متر است.از ویژگیهای این مسجد کاشیکاری بسیار زیبا و هنرمندانه، رابطه معماری و بصری مسجد و منارههای چهارگانه آن با میدان، نابرابری محور میدان با قبله و تصحیح آن در دهلیزهای ورودی و بازتاب صدا در زیر گنبد مسجد است.این مسجد در گذشته به نامهای مسجد مهدی، مسجد جامع، مسجد سلطانی، مسجد شاهی، جامع کبیر عباسی و مسجد شاه معروف بوده و امروزه مسجد امام نامیده میشود
سر در قیصریه
سردر قیصریه بنایی است در ورودی اصلی بازار بزرگ اصفهان . این بنا در گذشته نهچندان دور دارای سه طبقه و اکنون دارای دو طبقهاست. طبقه سوم آن که تخریب شده، نقارهخانه را تشکیل میدادهاست که در آن با صدای موسیقی، اوقات روز را اعلام میکردهاند. این سر در به بازار بزرگ اصفهان باز میشود و در گذشته راه اصلی بازار اصفهان بودهاست. سردر قیصریه شامل چهار درب فرعی، یک دروازه اصلی و یک حوض بوده که حوض آن حدود دهه ۱۳۴۰ شمسی به باغچه تبدیل شد ولی اکنون احیا شدهاست. علت نامگذاری این بنا، شباهت آن به یکی از بناهای شهر قیصریه بودهاست. بر بالای سردر، نقاشیهایی به قلم رضا عباسی به چشم میخورد. ناقوس دیر هرمز و همچنین ساعت موجود در قلعه ی پرتغالی های جزیره هرمز ، (به قطر حدود ۸۰ سانتیمتر) پس از فتح آنجزیره به اصفهان آورده شد و در بالای این سردر نصب شد
بلوار کشاورز ( بلوار الیزابت سابق ) بلواری شرقی - غربی درمنطقه ی 6 تهران واقع شده است
این بلوار که قبلاً به نام بلوار الیزابت دوم نامیده میشد، در زمان گذشته یکی از تفرجگاههای شهر تهران بوده است به طوری که در اواخر روز و روزهای تعطیل، تعداد زیادی از شهروندان از این بلوار به عنوان محل گذران اوقات فراغت و تفریح استفاده مینمودند. در میانه این بلوار نهری روان است که به نهر کرج شهرت دارد.
نهر کرج در واقع رودخانهای بود که از رودخانه منشعب میگردید و به سمت اراضی بهجت آباد حرکت نموده و از این اراضی به سمت دارلخلافه تهران امتداد مییافت. آب این نهر برای مقاصد کشاورزی و جهت آب شرب منازل در تهران قدیم استفاده میشدهاست. تا قبل از لوله کشی تهران این نهر نقش عمدهای در تامین آب تهران داشت. موقعیت جغرافیایی نهر کرج منطبق بر بلوار کشاورز کنونی است.
این بلوار از میدان ولیعصر ر در شرق آغاز و به خیابان دکتر قریب در غرب ختم میشود. طول این بلوار تقریباً 2٫2 کیلومتر است و در طول مسیر خود از شرق به غرب با خیابان فلسطین ،خیابان حجاب ،خیابان وصال شیرازی خیابان قدس ،خیابان 16 آذر ،خیابان کارگروخیابان جمااده تقاطع دارد. ضلع جنوبی پارک لاله نیز به این بلوار ختم میشود و در نزدیکی دانشگاه تهران قرار دارد
سینما آزادی دو بار در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۶۹ هم دچار آتش سوزی خفیف شده بود، اما از آتشسوزی فروردین ۱۳۷۶ نتوانست جان سالم به در ببرد.هم اکنون این سینما دارای ۵ سالن شامل یک سالن ۶۰۰ نفره و چهار سالن ۲۰۰ نفره، دو رستوران، سه کافیشاپ و ۴ طبقهٔ تجاری است. که با بیش از ۱۲۰هزار نفر بازدیدکننده در ماه پربازدیدترین سینما کشور محسوب میشود.
کوچه ملی در لاله زار تهران قرار دارد .در این کوچه تعداد 4 تا سینما بنامهای سینما نادر،جهان ،مترو و شهرزاد فعالیت داشتند. که اکثرا فیلمها ی قدیمی ودرجه 2و3 را اکران میکردند.الان همه ی سینما ها تعطیل و غیر فعال می باشند.
سینما صحرا که با 12000 صندلی یکی از بزرگترین سینماهای خاورمیانه است و از معدود سینماهای بخ خصوصی بود که در گذر سالها، هنوز روی پای خود ایستاده بود و ورشکست و تعطیل یا دولتی نشده بود اکنون در معرض تعطیلی کامل قرار دارد.
سینما رودکی (متروپل سابق ) یکی از قدیمی ترین سینماهای تهران می باشد . این سینما در سال 1325 در لاله زار نو افتتاح شد .اولین فیلمی که در سینما متروپل نمایش داده شد فیلم نگهبان مبارز» بود .که در واقع با این فیلم افتتاح شد. معمار این سینما به کوشش وارطان هوانسیان آغاز شد که پیش از آن معماری ساختمانهایی چون هتل دربند تهران، سینما دیاموند، ساختمان مرکزی بانک سپه در تهران و. را انجام داده بود. این سینما که یکی از معروفترین سینماهای تهران بود که در سال 1387 تعطیل شد.
آبی و رابی نخستین فیلم سینمای ایران با ژانر کمدی است که در سال 1309 توسط اوانس اوگانیانس ساخته شد و در روز جمعه 12 دی 1309، ساعت 2 بعد از ظهر در سینما مایاک به نمایش درآمد.تهیه کننده آن ساکوارلیذره بود و فیلمبردار آن خان بابا خان معتضدی. این فیلم سیاه و سفید و صامت بود و ماجراهای خنده دار دو مرد بلند وکوتاه در موقعیتهای مختلف را روایت میکرد.
کل هزینه ساخت این فیلم مبلغ پانصد و شصت تومان بود. و حدود هفت هزار تومان عاید اوگانیانس کرد. بخشی از این فیلم کمدی را حرکات دو مرد کوتاه و بلند مضحک تشکیل میداد و بخشی از آن نیز نقاشی بود، آبی و رابی» براساس فیلم پات پاته شون» دانمارکی ساخته شده بود.
سینما سعدی (نام پیشین: سینما ماژستیک) از سینماهای قدیمی تهران است. این سینما در سال 1338 در زمینی به مساحت 570 متر مربع ساخته شد و دارای سالن و بالکنی با گنجایش 530نفر است. این سینما درجه یک بود و در دهه 60 بازسازی شد.
این سینما که در خیابان جمهوری ، بین خیابان 12 فروردین و خیابان اردیبهشت واقع شده است، در حال حاضر تعطیل شده است
سینما شهرفرنگ (بهمن )یكی از بزرگترین وقدیمی ترین سالنهای سینما در استان كردستان می باشد،این سینما در مرکز هر سنندج قرار دارد. زمین سینما بهمن در قدیم باغ زیبایی با درختان گیلاس بوده است که صاحب آن فردی به نام عبدالحمید معرفت بوده است. عملیات خاکبرداری وپی کنی سینما از سال 1348 آغاز وسال 49کار ساختمانی آن آغاز شده است. پیمانکاری عملیات ساخت سینما را آقای مهندس فرقانی اهل تهران بر عهده داشته ومرحوم مهندس شیخ عطاری بعنوان مهندس ناظر در این پروژه همکاری داشته است.
سالن اصلی نمایش دارای 14 متر ارتفاع می باشدمساحت سینما 1500 متر مربع در ابعاد 50×30 بوده وبا 980 صندلی آغاز بکار نمود ودر سالیان بعدتا 880 صندلی کاهش یافت. تمام سنگهای بکار رفته در سینما از محل سنگ معدن گاوشان كامیارن تهیه شده است.
سینما شهر فرنگ کار خود را باآپاراتهای ذغالی دراواخر سال 50 وبا اکران فیلم مردی از جنوب» بصورت آزمایشی وغیر رسمی آغاز نمود، ولی رسماً آغاز بکار آن با اکران فیلم لیلی ومجنون» در نوروز سال 51 بود.
سینما شهرفرنگ» پس از انقلاب به سینما قدس» تغییر نام داد، اما پس از پایان جنگ به نام سینما بهمن» نامیده شد. در سال 1374 در طبقه بالای این سینما یک سالن کوچک نمایش فیلم به نام سالن سیروان» ساخته شد که کار خود را با نمایش فیلم گبه آغاز کرد.
سینما بهمن از سال 1385 تا مهر ماه 1391 به مدت 6 سال به دلیل بازسازی تعطیل بود.
وقتی سخن از تهران می آید.انصافا آدم نمی تواندبه راحتی از کنارآن بگذردو بی آنکه ذکری از تاریخچه وچگونگی پیدایش این شهر بمیان نیاید.بر اساس تحقیقاتی چند ساله ای که حقیر از تهران کرده ام تهران در گذشته بسیار دور بصورت یک قریه گمنام وکوچکی داشت که وجود زاغه ها و سردابها و زیر زمین های مرموز قیافه آنراپراز لکه های سیاه وباصطلاح کک ومک کرده بود.این قریه در نزدیکی شهر ری که شهری آبادو سالیان دراز و بلکه قرنها مرکزحکومت وفرمانروائی چندین سلسله از سلسله های ایرانی بود جای داشت و بطوریکه (یلقوت حمودی )در کتاب معجم البلدان ومحمدقزوینی در کتاب آثارالبلاد نوشته اند،از آنجائیکه قریه نامبرده در سر راه شهر ری قرار داشته و گاه وبیگاه از این طریق کاروانها و قافله هامی گذاشته اند،تهران کانون ومرکز چپاول و غارتگری بوده و راهن وتاراجگران که در این قریه می زیسته اند ،این کاروانها را مورد دستبرد وغارت قرارمیداده اند.اما همین مردم تهران که در زاغه ها و سردابها،جای و مقام داشته اندو اکثرا خوراک وآذوقه شش ماه از سال خود رانیز تهیه وتدارک میدیده اند همینکه عبور سپاهیانی نیرومندرا از کنارقریه احساس میکردند فورا به همان زیرزمین ها وزاغه ها پناه می بردند و مدتهادر آنجاهاست میگزیدند. تهران از عهد صفویه ترقی و پیشرفت خود را شروع کردو شاه طهماسب صفوی که قزوین را پایتخت خود قرار داده بود ،چون جد اعلای صفویه (سید حمزه )در جوار حضرت عبدالعظیم مدفون بود وگاه وبیگاه برای زیارت آن مرقد مقدس می رفت کم کم به تهران میل و رغبتی یافت و تدریجا در این شهر ساختمانها وکاخهائی بناکردو همین قضیه توجه سلطان صفوی را به تهران برانگیخت بطوریکه دستورداد در آن چندباغ احداث نمایندو ضمنا پیرامون آن را برج وبارو وحصاربکشد.
آقامحمد خان قاجار وقتی دشمنان ومدعیان خودرابرجایشان نشاند واستقرار وتمرکز بوجود آورد ،تهران را درسال 1200شمسی به پایتختی انتخاب کرد وازاین زمان است که تهران،همان قریه حقیر و فقیر و ناچیزکه فقط بیست هزارنفرجمعیت داشت شروع به پیشرفت وترقی کردوکارش بتدریج بجائی رسیدکه اکنون جمعیت قریه آن روز وشهر سترک وعظیم اجثه امروز را تا بالای بیش از ده میلیون نفر تخمین می زنند.
اما داستان جالب ولی تا حدودی غم انگیزآنکه همان تهران دوره آغا محمدخان وعصر فتحعلی شاه که محدوده اش از ارک و بازار و چال میدان وچال حصارو سنگلج وعودلاجان نمی کرد امروز چنان دست وپای خود رااز اینجا وآنجا درازکرده که تا فرسنگهااز شرق وغرب وجنوب بسوی شهرهای دیگر آشکار نموده وهمه چیز را در شکم خود جای داده وچندین شهر وشهرک را بلع نموده است .
چون ما در برابر هر و پیشرفتی که تخریبی بدنبال خود داشته می خواهیم تا آنجاکه امکان دارد در برابرآنچه در دارالخلافه تهران بوده و یا ایجادکرده بودند از تاسیسات جدیدنیز یاد کنیم لذا ناگزیر اول میرویم سراغ ارگ تهران وکاخ گلستان که مرکز دارالخلاقه بودو از این مرکزآن غول عظیم اجثه بوجود آمد. ولی پیش از نگارش این فصل لازم میدانم که قبل از هرچیزاز تقسیمات جغراقیائی دارالخلاقه یادکنیم .
تقسیمات جغرافیائی تهران یک قرن پیش بارار-چال میدان -چال حصار-ارگ عودلاجان -سنگلج
در دوران وعصرناصری جمعیت تهران صدوپنجاه هزار نفربود وچون پایتخت هر روز بنابه احتیاج گسترش پیدا می کردو برج وباروها وحصارهای عهد صفوی شهررا محدودساخته بود،شاه قاجار میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم ومیرزاعیسی وزیر تهران را مامور ساخت که برای پایتخت محدوده و نقشه ای تنظیم شده وپیرامون آن خندق های جدیدی حفرکنند،این دونفربا همکاری یک نفر مهندس فرانسوی بنام (بهلر)ومهندسان دیگرنقشه ای برای تهران طرح کردندتا محدوده آن روی مدار مخصوص و مسیرخندق هاروشن گردد.با این طرح اراضی وسیعی داخل محدوده پایتخت قرار گرفت وتهران با خندق هائی چند محصورگردیدکه ارتباطآن بوسیله دوازده دروازه تامین شد.در داخل این محدوده چندین محله وبخش قرار گرفت که مهمترین آنهاعبارت بودنداز: بازار- چال میدان و چال حصار-عودلاجان -سنگلج و چند محله دیگر
چال میدان وچال حصار
نکته جالب که در اینجاگفتنی است این است که دو محله ای که بنام چال میدان وچال حصار معروف گردید.به این علت بوجود آمدکه برای ساختن برج هاو حصارهای شهراز این دو محل شروع به خاک برداری کردند تاخاکها
آنرابه مصرف ساختن برج ها وباروهای شهربرسانند ودر نتیجه این خاکبرداری وگود شدن زمین ها چاله هائی بوجود آمدکه محلات نزدیک آن را چال میدان و چال حصار نامیدند.چال حصاردر محله سنگلج در اطراف گذر مستوفی بوده است .
ارگ تهران
ارگ تهران وبعضی از ساختمانهای داخل آن یادگار دوران صفویه است .گفته میشود که افغانهاپس ازتصرف تهران ،در سمت شمال این محوطه پلی ساختندکه درجلو آن دروازه ای بنام دروازه ارگ بوجودآمد.این دروازه بعدها دروازه دولت نامیده شد.
در زمان آقا محمد خان قاجار ارگ تقریبادر شمال تهران قدیم قرار داشت ویک طرف آن به حصار شهر وسه طرف دیگرش متصل به شهربود ولی بعدا به علت توسعه شهروپیدایش کوی هاومحله های جدیددر وسط شهر قرار گرفت .
امیرکبیروارگ تهران
در سال 1267قمری به دستور امیرکبیرحصارارگ تجدیدبنا شده وکوچه های آن برای حرکت کالسکه و عرابه ها آماده گردید.درسال بعد در داخل ارگ بناهای جدیدی بر عمارت های سلطنتی قدیم افزوده شدودیوان خانه گلستان را از طرف شرق توسعه دادند.در حدودسال 1275قمری علاوه بر عمارت سلطنتی ،حرم خانه وتخت مرمر وخزانه وساحتمانهای دولتی ومدرسه دارلفنون ومیدان ارگ ودفتر خانه وانبار واصطبل توپخانه واصطبل کالسکه ودیوان خانه عدالت وانبار غله خالصه ومجمع الصنایع وحتی محل سفارتخانه روس وخانه وزیرمختار روسیه وخانه عده ای از رجال نیزداخل حصار ارگ بوده ولی بعدا تغییراتی در آن صورت گرفت .
محله عودلاجان
در تهران قدیم غیر از بازار،دو محله از محلات دوازده گانه این شهراز همه مهمترو معروف تر وآبادتر وپرجمعیت تر بوده است .محله(عودلاجان )ومحله (سنگلج )
محله عودلاجان از همان زمان که در تهران قریه ای بیش نبوده است وجود داشته ومردم آن با لهجه خاصی حرف میزده اند که شباهت زیادی با لهجه روستانشینان شمیران داشته است اما وجه تسمیه وترکیب کلمه عودلاجان ظاهراتغییریافته( نام اودلاجان )بوده وآن که بعنوان پسونددر این کلمه آمده است مکان را میرساندو او نیز یقینا همان تلفظ محلی (آب) میباشد.محله عودلاجان بعلت ارتفاعی که داشته بر محلات ومکان های جنوبی مسلط بوده وباید گفت که آب نواحی جنوبی از عودلاجان جریان مییابد.
محله سنگلج قدیمی ترین محلات تهران یک قرن پیش
نام سنگلج نامی کهنه وقدیمی است .زیرا محلات دیگری در تهران قدیم وجود داشته که نام آنها نزدیک بهمین نام سنگلج میباشد،همچون (سنگلج )در ماورء النهرکه بردامان کوهی قرار داشت
اما بعضی از محققان اصل کلمه سنگلج راسنگ رج»دانسته اند وآنرا باز هم مربوط به رده بندی وتقسیم آب با پاره های سنگ دانسته اند.بهر حال سنگلج یکی از محله های قدیمی بصورت پارک بزرگ (پارک شهر)در آمده است محوطه پارک شهر،خیابان جنوبی وشمالی آن در خیابان بوذر جمهری وعده ای از کوچه هاوگذرگاههای این خیابان جزءمحله سنگلج بوده است .سنگلج در زمان وپرجمعیت ترین محلات تهران بوده وخاصه تکیه های آن شهرت زیادی داشته است .از تکیه های مهم ومعروف آن ،تکیه قورخانه کهنه از دیگران مشهورتربوده است .
ازتکیه های سنگلج چندین گذرگاه وخیابان انشعاب پیدا میکرده که خیابان شاهپور سابق یکی ازآنها بودکه در غرب سنگلج قرارداشت وهم چنین سنگلج دارای چندین گذر بود که گذر شمالی آن گذر تقی خان وگذر جنوبی آن گذر شریف الدوله بودکه به درخونگاه منتهی میگردید.گذر شرقی تکیه سنگلج نیز مستقیما به بازارچه سنگلج مربوط می شد.
سینما مولن روژ(سینما سروش) یکی از سینماهای قدیمی تهران می باشد. . این سینما در روز 24 مهر ۱۳۳۵، با نمایش فیلم بندباز افتتاح شد. این سینما توسط فردی بنام حیدر غیابی طراحی شده بود. سینماهای زنجیرهای مولنروژ شامل هشت سینما بود که توسط برادران اخوان سال 1334 دایر شدند.
سینماهای مهتاب، برلیان، زهره، کریستال و مولنروژ از جمله آنها بودند که فیلمهای کمپانی پارامونت ویونایتد آرتیستس اِنترتینمنت (به انگلیسی : United Artists Entertainment LLC، به اختصار: UA) را وارد و بصورت غیر دوبله نشان میدادند. پس از آن استودیو مولنروژ شروع به فعالیت کرد و محصولات این دو کمپانی را دوبله و به بازار عرضه کرد.
این سینما در خیابان شریعتی بالاتر از خیابان طالقانی ، نبش خیابان بوشهر قرار دارد. سینما سروش در سال 1390 به منظور بازسازی برای مدتی تعطیل شد و در شهریور 1393 با اکران فیلم شهر موشها 2 بازگشایی شد
درباره این سایت